تا داد خود از مهتر و کهتر بستانی

 

گروه دیگر تحامق در هزل و هجو را به عنوان وسیله‌آی برای مسخره یا ریشخند کردن معتقدات پوچ و نابخردی و جهل توده مردم و انتقاد از رواج خرافه‌گرایی و عوام‌فریبی و ریاکاری طبقه حاکم به کار می‌برند و هدف شرارت‌آمیز یا توهین نداشته‌اند. مانند ولتر، ابن قتیبه دینوری، راغب اصفهانی و …
خراب کردن سمبل‌‌ها: هجاگویی که می‌خواهد نشان بدهد علامت یا رمزی در مقاصدی غیرعادلانه به کار رفته یا مخصوص چند تن زورگوی مستبد گشته، تظاهر می‌کنند که مفاهیم یا معانی باطنی رمز را نفهمیده است و تا جایی که ممکن است به طور واقع‌بینانه آن رمز را چنان که هست نشان می‌دهد. هجاگو در کار خود به عنوان سمبل خراب کن یا نمادشکن، یک سخن‌گوی یا یک ماسک می‌آفریند. وقتی عبید می‌خواهد بیهودگی برف یا «سلجوق شاه غازی» یعنی محمد مظفر را نشان بدهد و بی‌اعتنایی خود را به رمز یا نشانه‌ای که ظاهراً به نام دین‌پروری و حفظ «بیضه دین»، ولی در باطن برای خشنودی و ارضا حسن جاه‌طلبی مرد خون‌خورای بی‌ذوق و فرهنگ چون او حمل می‌گردد. مانند نامه‌های فلسفی ولتر.
ستایش اغراق‌امیز و نامعقول: در اصطلاح ادیبان مدح و ستایش درست در مقابل هجو و تفرین است. این درست زمانی است که مدح و ستایش از حد معقول درگذرد و شاعر یا نویسنده برای خشنود کردن ممدوح خود «آسمان» را به «زمین» بدوزد و به اصطلاح دروغ‌های شاخ‌دار بگوید، از چنین مدحی شنونده احساس خنده می‌کند و خیال می‌کند که شاعر یا نویسنده قصد استهزاء و ریشخند ممدوح را داشته است. بسیاری از اغراق‌های موجود در اشعار شاعران ایران به حدی نامعقول و دور از عرفق و عادت است که وقتی اهل مغرب زمین آن‌ها را می‌خوانند و معانی دقیق واژه‌ها و مفاهیم آن‌ها را در می‌یابند به خنده می‌افتند.
تهکّم، نفرین، دشنام: آخرین و شاید شاخص‌ترین وجه هزل و هجو در ادب ایرانی تهکّم، نفرین و دشنام است. تهکّم نهی از هزل است فرق میان آن دو این است که ظاهر تهکّم جد و باطن آن استهزاء است و هزل عکس آن است. یعنی چنان‌که گفتیم یاوه‌گویی است ولی باطن آن جداست. مانند آیه ۱۲ سوره رعد. «کافر را دنبال‌روندگانی است از پیش و پس، که او را از فرمان خدا نگهبانی می‌کنند».
دشنام و فحش نیز یکی از برنده‌تری ابزار هجاگویان است و شک نیست که از فرهنگ و ادب تازی به ویژه سبک جریر و احظل و فرزدق و … متأثر شده باشد.
شکل دیگر هجا، لعن و نفرین است در لغت یکی دیگر از معانی هجا نفرین کردن است. این شکل از هجاها در کتاب‌های مقدس آمده است و به ویژه پیامبران عبری در تحقیر بدکاران عهد خویش و بدنام کردن آن‌ها سود جسته‌اند. مثالی از قرآن: «سوره المسد».
در پایان می‌توان گفت که هزل و هجو چنان‌که فرای گفته است «یک طنز، پیکار جدّی است. هجاگوی، طنز را به عنوان وسیله‌ای به کار می‌برد تا خواننده خود را ناراحت سازد خشنودی او را بر هم زند و او را در پیکار بر ضد حماقت رایج در جهان و در میان آدمیان با خود همگام و شریک گرداند».[۱۸]
شیوه‌ی دیگر در طنزپردازی
تحقیر کردن
تشبیه به حیوانات
دشنام و نفرین
بلاهت و تحامق
نقل و قول مستقیم
ابهام یا دو پهلو سخن گفتن: یعنی مدح و ذم سخن مشخص نباشد مانند شعر رشید و طواط:
ای خواجه ضیاءشودروی توظلم با طلعت تو سور نماید ماتم
هجا در معرض مدح: وقتی یک مصراع از شعر مدح وو پاهر دیگر مدح باشد.

 

 

 

 

خواجه بفزود ولیکن به درم   گشت مشغول ولیکن به شکم

ادماج: شاعر ضمن بیان خود به مطلبی طنزآمیز اشاره می‌کند، مثلاً در این بیت از حافظ:

 

 

نه من ز بی‌عملی در جهان ملولم و بس
 
 
 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت