۵-۴ تأثیر پدیده جهانی شدن بر فرهنگ سیاسی:

 

 

علاوه بر نقش نظام آموزشی در تغییر و تحول فرهنگی، با توجه به این که تحول فرهنگی از راه آموزش، بدون استفاده از وسایل ارتباط مدرن غیر قابل تصور می‌باشد، ذکر مطالب زیر لازم می نماید. با توجه به تأثیرات شگرف پدیده “جهانی شدن” بر فرهنگ و اندیشه سیاسی ملت‌های جهان و نقش رسانه‌ها در این تأثیر گذاری، باید گفت اکنون تحول، به شکل موجی فراگیر بر همه فرهنگ‌ها دامن گسترده است.
یکی از عوامل مؤثر در این تحول، توسعه و گسترش ارتباطات و اطلاعات است که از طریق پیشرفت روزافزون وسایل ارتباطی مدرن مانند تلفن، اینترنت، ماهواره، ابر رسانه‌ها و فیلم، فرهنگ تمام نقاط جهان را به یکدیگر مربوط و نزدیک ساخته است. این موج فراگیر از یک سو، آداب و سنن و باورهای همگان را تحت شعاع قرار داده و از سوی دیگر انتظارات اعضای جامعه از دولت را افزایش داده است. از همه اینها مهمتر این است که این موج به دنبال تغییر در ارزش‌ها و باورهای جامعه است. همین موج توانسته، تغییرات مثبتی را در زمینه آموزش و پرورش، نظام‌های مدیریتی و در عوامل آموزشی و برنامه ریزی‌های درسی ایجاد کند که خود منجر به افزایش سطح سواد و تحصیلات شده است.
از سوی دیگر دین و راه کارهای دینی در برخورد با پیامدهای منفی جهانی شدن از جمله انحرافات اخلاقی، بحران هویت، بحران مشروعیت، بحران‌های سیاسی و اقتصادی تجدید حیات نموده و ناکارآمدی طرح‌ها و برنامه‌های دنیاگرایانه ناشی از عوارض جهانی شدن را آشکار می سازد. ایران اسلامی‌با تکیه بر انقلاب خود که یک انقلاب دینی و ارزشی است، داعیه ارائه یک نظام سیاسی موفق را در قالب مردم سالاری دینی مطرح نموده است. از سوی دیگر تأثیرات مثبت و منفی جهانی شدن نیز بر فرهنگ سیاسی جامعه ایران امروز بر هیچ کس پوشیده نیست؛ لذا لازم است در نظام تعلیم و تربیت با جدیت و شدتی فراتر از گذشته پیوند دین و سیاست را در بستر کارکردهای مؤثر آن در عصر نسل حاضر تببین و تشریح نمود و پاسخ‌های دقیق و قانع کننده‌ای را با بهرهگیری از فرهنگ غنی و سرشار اسلامی و تجارب ۳۵ سال انقلاب اسلامی‌برای نسل جدید فراهم ساخت.
در کنار راه کار اصلی این رساله (تغییر فرهنگ سیاسی از راه آموزش)، در خصوص تقویت مشارکت سیاسی زنان پس از انقلاب، می‌توان به راه کارهایی دیگر از جمله برابری جنسیتی، مهندسی فرهنگی، ارتقا وزن اجتماعی زنان و بهینه سازی نهادهای رسمی ویژه زنان و تحولات ساختاری در سیاست‌های فرهنگی و مشارکت سیاسی زنان نیز اشاره‌ای نمود.
همچنین از میان راه کارهای موجود می‌توان از طرح توان مند سازی زنان و منشور “جایگاه زن در فرآیند توسعه” سخن گفت که منطبق بر قانون اساسی کشور بوده است که در این فصل اجمالاً به توضیح آنان خواهیم پرداخت.

 

 

۵-۵ برابری جنسیتی:

 

 

برای عملی شدن این راه کار، لازم است تمام کسانی که در جهت برابری جنسیتی می‌کوشند اختلاف در عقیده و نیز گروه بندی‌های میان خود را در جهت هدف بزرگتری که (همان برابری جنسیتی است) به کنار نهند. در این جبهه فراگیر، همه اختلافات باید به سود برابری جنسیتی به کنار گذارده شود و همه یک صدا، پشتیبانی و تلاش خود را درجهت هدف مشترک بکار گیرند. حضور زنان فرهیخته و کاردان در دیگر سطوح مدیریتی کشور، موجب تسهیل مشارکت زنان در سطح نخبگان و شکسته شدن سوء برداشت‌ها و انگاره‌های نادرستی که در جامعه در زمینه ناکارآمدی مدیریتی زنان شایع است می‌گردد. شاید برخی، اتخاذ این راه کارها به ویژه مسأله “سهمیه بندی” را نوعی تازه از تبعیض( لیکن این بار به سود زنان و علیه مردان) قلمداد نمایند اما این برداشت به هیچ وجه درست نیست و دلایل بسیاری در تأیید آن می‌توان آورد.
در این جا با یک مثال قضیه روشن تر خواهد شد. محکومی را در نظر بگیرید که سال‌ها در اردوگاه کار اجباری با وضعیت بد غذایی به کار سخت و طاقت فرسا پرداخته است و هم اکنون قرار است میان او و یک دونده برجسته دومیدانی که مدت‌ها به تمرین مناسب و تغذیه عالی دسترسی داشته است یک مسابقه دو برگزار شود. مطمئناً کسی در برنده شدن آن دونده برجسته تردید نخواهد داشت.
وضعیت زنان که به تازگی پس از هزاران سال دوری، کم کم پا به عرصه عمومی جامعه نهاده‌اند بی شباهت به وضعیت آن محکوم نیست؛ زیرا آنان مجبورند به ناگاه با مردانی به رقابت بپردازند که تجربه قرن‌ها کار سیاسی و فعالیت اجتماعی را با خود به همراه دارند. انصاف و عدالت حکم می‌کند که در جهت برگزاری یک مسابقه عادلانه و برابر، آن محکوم مقداری جلوتر از مسیر مسابقه بایستد و از آن جا آغاز کند. در مورد زنان نیز اعطا ۲۰ تا ۳۰ درصد سهمیه به آنان یکی از راه کارهای پیشنهادی در زمینه ایجاد شرایط برابر و عادلانه برای رقابت با مردان است و هدف آن است که‌اندکی شرایط رقابت زنان منصفانه تر گردد و عقب ماندگی تاریخی آنان از صحنه فعالیت‌های اجتماعی جبران شود.
اگر به راستی خواهان آن هستیم که مشارکت سیاسی زنان پس از انقلاب را در کل جامعه افزایش دهیم، نمی‌توان این کار را جز با تسهیل شرایط حضور زنان در فعالیت‌های اجتماعی انجام داد و همچنین جامعه مدنی و عدالت اجتماعی در ایران معاصر، بدون حضور، نقش آفرینی و سهم داشتن زنان به هیچ وجه معنای راستین خود را نخواهد یافت و همیشه شکننده و نیمه کاره باقی خواهد ماند. آنچه به عنوان راه کار گنجاندن زنان در فرآیند توسعه و کاهش شکاف میان مردان و زنان مطرح شده، نیز برای رسیدن به یک جامعه مدنی راستین و نیز برای فردایی بهتر، برابرتر و انسانی تر برای ایران اسلامی است. طبیعی است راه کار ارائه شده تنها در صورتی مناسبت خواهد داشت که در مقامات و نخبگان سیاسی ایران پس از انقلاب این اعتقاد پدید آمده باشد که:
– نخست برابری جنسیتی امری مطلوب است.
– دوم این که از راه اراده و خواست راستینی جهت دست یازیدن به تدابیر عملی در جهت آن برابری مورد نظر برخوردار باشند. در غیر این صورت شاید راه کارهای ارائه شده در حد پیشنهادهایی صرفاً نظری باقی بمانند و هیچ راهی به قلمرو اجرا و عمل نیابند(کولایی،۵۸:۱۳۸۵).
همچنین قابل ذکر است که در طرح و کشف راه کارهای گنجاندن زنان در فرآیند توسعه پایدار باید از تجربیات سایر کشورها که پیش تر به دستاوردهای ارزشمندی در زمینه برابری جنسیتی دست یافته‌اند استفاده کرد. بنابراین همزمان که جنبش‌های زنان در ایران پس از انقلاب به تلاش برای برابر ساختن شرایط زندگی زنان و مردان می پردازند؛ لذا باید از تجربه سایر کشور‌های موفق در زمینه برابری جنسیتی بهره برد و به شکل هنرمندانه با ژرف کاوی و حساسیت بسیار در تلفیق و انطباق هنرمندانه این راه کارها با فضای فرهنگی خود کوشید.
همچنین یک مسأله بسیار حیاتی در تعیین چشم انداز آینده تحول در ایران پس از انقلاب، ایجاد نوعی تغییر در بینش و اراده نخبگان سیاسی است. تغییر در بینش به این معنا است که نخبگان سیاسی به این باور برسند که مشارکت افزون تر زنان در روند توسعه کشور، امری ضروری است. از طرفی دیگر، همین نخبگان سیاسی، اراده دست زدن به اصلاحات لازم برای تسهیل شرایط ورود زنان به فرآیند توسعه یافتگی را داشته باشند. تنها در این حالت است که توسعه همه جانبه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در ایران پس از انقلاب تحقق خواهد یافت و از مشکلاتی که در خصوص نابرابری جنسیتی وجود دارد پیشگیری خواهد شد(حافظیان،۲۰:۱۳۸۵).

 

 

۵-۶ مهندسی فرهنگی:

 

 

سیاست‌های کلان فرهنگی به منظور توان مند سازی زنان و جلب مشارکت آنان در توسعه سیاسی( به معنی توسعه مشارکت) شاخص مهمی‌در فرآیند توسعه پایدار جامعه محسوب می‌شود. یکی از راه کارهای ارائه شده در خصوص تقویت مشارکت سیاسی زنان پس از انقلاب اسلامی ایران، همان مهندسی فرهنگی است که موجب گرایش به نهادینه شدن مشارکت زنان در عرصه‌های سیاسی واجتماعی می‌شود.
در جوامع در حال توسعه، مشارکت سیاسی زنان و بسیج سازمان یافته آنان در فرآیند توسعه پایدار جایگاه برجسته‌ای دارد. بر اساس آمارهای رسمی، بیش از نیمی از جمعیت ۷۰ میلیونی جامعه کنونی ایران را زنان تشکیل داده‌اند؛ اما موقعیت زنان در جامعه کنونی از ثبات لازم برخوردار نبوده و رفع این بی ثباتی مستلزم مهندسی فرهنگی است که این مهندسی زمانی اهمیت خود را نشان می‌دهد که جامعه با مشکل فرهنگی روبه رو شده باشد.
مهندسی فرهنگی، می‌تواند توان مند سازی زنان را سریع تر کرده و بدین گونه مشارکت زنان در موقعیت سیاسی و اجتماعی را برای ذهنیت‌ها قابل قبول کند. مهندسی فرهنگی به طراحی، نوسازی و بازسازی سیستم فرهنگی اشاره دارد و همچنین طراحی نظام‌های تغییر دهنده فرهنگ موجود را که بتوانند تحولات تدریجی جامعه را به سمت تحقق اهداف فرهنگی هدایت کند را در بر می‌گیرد.
به عبارت دیگر، توان مند سازی زنان به توان مندی نهادی که زنان را نسبت به کنترل بر دارایی‌های مادی، منابع فکری و ایدئولوژی توانمند می سازد اشاره دارد(ناظمی،۵۳:۱۳۸۴). توان مند سازی موجب قدرت زدایی از برخی ساختارها، سیستم‌ها و نهادها می‌شود و استراتژی مهمی‌برای تغییر جایگاه زنان در جامعه فراهم می‌کند که میزان مشارکت و سهم تصمیم گیری آنها را افزایش می‌دهد. بنابراین یکی از مهم ترین زمینه‌های شناخت اجتماعی و مدنی زنان، میزان مشارکت آنان در فرآیند توسعه است.
مشارکت زنان بیانگر بلوغ فرهنگی و نهادی جامعه می‌باشد. یکی از واقعیت‌های جامعه ایران امروز این است که زنان، مصلحت اندیشی‌های موجود در خصوص حضور و مشارکت در مدیریت و تصمیم گیری‌های کلان کشور را به بحث کشیده‌اند. بر اساس گزارش توسعه انسانی سال ۲۰۰۱ برنامه عمرانی سازمان ملل، ۶۰ درصد از ورودی دانشگاهها در ایران پس از انقلاب از میان زنان بوده، سازمان‌های زنان به حدود ۳۰۰ سازمان افزایش یافته و از ۲۵۰۰ سازمان غیر دولتی در ایران ۱۲ درصد به صورت جنسیتی اداره می‌شده است. موفقیت دختران در المپیادهای علمی، ادبی و توان مندی بانوان در عرصه‌های مدیریتی و افزایش نرخ سواد در میان زنان ایرانی نشان دهنده خودباوری و آمادگی حضور قاطع زنان در صحنه‌های اجتماعی است.
با وجود این به رغم ارتقا آگاهی اجتماعی، دانش و مهارت‌های تخصصی، هنوز هم زنان سهم قابل توجهی در سطوح کلان سیاسی کشور ندارند. طبق آخرین آمار منتشر شده از طرف سازمان ملل در سال ۲۰۰۸، سهم زنان ایران در مدیریت و قانون گذاری کشور ۱۶ درصد اعلام شده است.(رضوی الهاشم،۲۱:۱۳۸۹) رتبه جهانی ایران در میان ۱۲۰ کشور مورد بررسی ۱۰۱ تعیین شده است. در حالی که کمیت و کیفیت قشر عظیم دانش آموختگان، آگاهی‌های علمی، تخصصی و فنی بانوان ایران قابل قیاس با بسیاری از این کشور‌ها نیست؛ لذا زنان برای دست یابی به مقامات سیاسی همواره با موانع فرهنگی، اجتماعی و عرفی روبه رو بوده‌اند. رفع این موانع مستلزم مهندسی فرهنگی و نهادینه شدن فرهنگ مشارکت سیاسی زنان است.
هدف مهندسی فرهنگی در ایران پس از انقلاب، غلبه بر باورهای مردانه، عرف، سنت، آداب و رسوم فرهنگی و اجتماعی غلط است. همچنین مهندسی فرهنگی در برگیرنده ضروریات زیر می‌باشد:
– استحکام پایه‌های فرهنگ سیاسی عادلانه و مطلوب
– تدوین اصول آموزشی مشارکت جویانه
– ساختاربندی مؤلفه‌های نهادی روابط فرهنگی و اصل تقسیم کار و مسئولیت در جامعه
– ایجاد انسجام سیستمی ‌در عناصر فرهنگی و مباحث توسعه سیاسی و اجتماعی
– بومی سازی جایگاه زنان در ایران پس از انقلاب در تصمیم گیری‌های سیاسی
– تدوین شاخص‌های فرهنگی مشارکت زنان بر اساس ارزش‌های فرهنگ مطلوب اسلامی
– مهندسی مشارکت نهادی در فرآیند قانون گذاری- سیاست گذاری و اعلام نامزدها
– طراحی راهبردهای نهادین و عملی برای حل مسایل ناشی از تعامل فرهنگ و توسعه
– مهندسی نقش اجتماعی و غیر اجتماعی زنان و توازن بین نقش‌های اجتماعی و خانوادگی زنان
– مهندسی نسبت درصد زنان حاضر در کابینه‌ها، سازمان‌ها و نمایندگی‌های دیپلماتیک
– مهندسی نقش پایگاه و طبقه اجتماعی زنان در تقویت مشارکت نهادینه سیاسی آنان(رضوی الهاشم،۲۶:۱۳۸۹).
موارد زیر دربرگیرنده راه کارهای مهندسی فرهنگی برای تأثیر گذاری بر مشارکت سیاسی زنان پس از انقلاب می‌باشد:
– مهندسی سازوکار نهادی و مشروعیت بخش مشارکت زنان در ابعاد کلان فرهنگی
– نهادسازی به منظور مشارکت سیاسی زنان در حوزه تصمیم سازی و سیاست گذاری ملی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت