موانع ساختاری[۸۰] و غیر ساختاری[۸۱]:
روی هم رفته می‌توان موانعی را که بر سر راه مشارکت سیاسی زنان پس از انقلاب وجود داشته را در ذیل دو دسته از موانع ساختاری و غیر ساختاری بررسی کرد. موانع ساختاری آن دسته از موانعی هستند که ریشه آنها را می‌توان در خود ساختارها جستجو کرد در حالی که ریشه موانع غیر ساختاری را باید بیرون از ساختارها و در ویژگی‌های روانی و شخصیتی جستجو کرد.
در خصوص موانع ساختاری می‌توان آن را در ذیل موانع سیاسی، موانع اقتصادی، موانع فرهنگی، موانع اجتماعی توضیح داد. محدودیت‌های فیزیولوژیکی زنان نیز عمده ترین مانع غیر ساختاری به شمار می رود.

 

 

۴-۲-۱ موانع ساختاری:

 

 

۴-۲-۱-۱ موانع سیاسی:

 

 

صاحب نظران حوزه جامعه شناسی بر این باورند که بین نظام‌های دموکراتیک و کثرتگرا و مشارکت سیاسی رابطه مستقیم وجود دارد. یعنی به میزان گستردگی و استحکام نظام دموکراتیک، میزان مشارکت سیاسی نیز افزایش خواهد یافت. متقابلاً هر چقدر نظام سیاسی تمامیت خواه یا توتالیتر باشد از میزان مشارکت سیاسی کاسته خواهد شد. با این رویکرد، در خصوص ساختار سیاسی کشور ایران می‌توان گفت علی رغم آن که پس از انقلاب اسلامی، بعد از سالیان سال فضای بازتری جهت حضور مؤثر تمامی اقشار جامعه در امر سیاست مهیا گشت؛ اما با این وجود تحت تأثیر فرهنگ سیاسی جامعه، دولت و سیاست پدیده‌ای مردسالارانه تلقی می‌شد و مشارکت سیاسی به مفهوم فردی و رایج آن در حقیقت به معنای زن زدایی بوده است. درچنین ساختار مردسالارانه ای، مردان با تمرکزگرایی و انحصار همه جانبه قدرت، زمینه را برای مشارکت سیاسی زنان محدود کرده و برای تولید و باز تولید نظامی‌که عامل اصلی تداوم حیات سیاسی آنان بود از دانش‌هایی که در طول قرون متمادی تولید کرده‌اند، بهره جسته و همچنین در عرصه‌های فرهنگی و ایدئولوژیکی و اجتماعی برای توجیه، تثبیت و مشروعیت بخشیدن به نابرابری زن و مرد تلاش کرده‌اند(ربانی،۴۰:۱۳۸۹).
همچنین از دیگر موانع سیاسی موجود بر سر راه مشارکت سیاسی زنان، می‌توان از نبود فعالیت‌های مداوم دموکراتیک، عدم آشنایی برخی از مسئولین با خواسته‌ها و نگرش زنان و عدم وجود فضای مناسب در متن جامعه به منظور انجام فعالیت سیاسی و اجتماعی نام برد(زنجانی زاده، ۱۰۳:۱۳۸۳). در موانع سیاسی که بر سر راه مشارکت سیاسی زنان پس از انقلاب وجود داشته است، می‌توان از عدم حضور زنان در احزاب و تشکلات خاص آنان نیز یاد نمود. بدین معنا زمانی که زنان در احزاب مشارکت می جویند از طریق حزب خود با برنامه سایر کاندیدا آشنایی پیدا می‌کنند و از طریق حزب خویش برنامه‌های حزب خود را نیز تبلیغ می‌کنند. متأسفانه یکی از مشکلاتی که در این خصوص وجود دارد این است که بسیاری از احزاب سیاسی که زنان در آنها حضور داشته‌اند مقطعی و زود گذر هستند و به جای ضابطه گرایی و برقراری ارتباط مناسب با سایر نهادها و سازمان‌های سیاسی، به دنبال برقراری روابط و مناسبات شخصی اند. بسیاری از احزابی که نیز راه گشای حضور سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب بوده‌اند، باز به دلیل حاکم بودن فرهنگ پدرسالاری بر جامعه ایران پس از انقلاب نتوانسته‌اند فعالیت خود را در سطح وسیع ادامه دهند. بنابراین فرهنگ پدرسالاری آنقدر بر روح جامعه ایرانی سایه افکنده که در اکثر موانع می‌توان رد پای آن را جستجو کرد.
یکی دیگر از موانع موجود بر راه مشارکت سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب، این است که زنان ایرانی دارای ارتباط سازمانی کمتر از مردان ایرانی هستند. یعنی زنان معمولاً در فعالیت‌های شرکت می‌کنند که از سنخ عضویت در سازمان‌های زنان و کارهای زنانه است و رابطه کمتری با سیاست دارد. متأسفانه امروزه به دلیل موانع سیاسی موجود، حضور زنان در عرصه سیاست محدود به دوران انتخابات شده است. به گونه‌ای که زنان ترغیب به شرکت در انتخابات شده‌اند و علاقه بیشتری در تعیین سرنوشت سیاسی خویش پیدا کرده‌اند لذا همچنان حضور آنان در رده‌های بالای سیاست و مجلس شورای ملی و سایر ارگان‌های سیاسی بسیار محدود می‌باشد. از آن جایی که دوره‌های انتخابات نیز ۴ ساله می‌باشد، همین مسئله باعث می‌شود که زنان حضور مداومی‌در امر سیاست نداشته باشند.

 

دانلود کامل پایان نامه در سایت pifo.ir موجود است.

 

۴-۲-۱-۲ موانع اقتصادی:

 

 

بر اساس آمار ارائه شده در خصوص میزان درآمد زنان در طول یک سال، آنچه به وضوح قابل مشاهده است نابرابری بسیار زیاد در نسبت درآمدهای بین زنان و مردان در ایران پس از انقلاب می‌باشد. پایین بودن میزان حضور زنان در مشاغل(مثلاً حضور زنان در مشاغل تخصصی و فنی حدود(۶/۲۴) درصد می‌باشد و این که یک چهارم از این گونه مشاغل در اختیار زنان است) نیز یکی دیگر از موانع حضور و فعالیت زنان در عرصه سیاست و اجتماع است. هرچند دلائل این نابرابری ناشی از فرهنگ مردسالارانه حاکم بر جامعه ایران پس از انقلاب می‌باشد؛ لذا ناپسند شمردن حضور زنان در فعالیت‌های خارج از منزل در فرهنگ عوام نیز آن را باعث شده است. تمامی این دلایل، دست حاکمان سیاسی را برای اعمال محدودیت در خصوص حضور و فعالیت زنان در جامعه باز گذاشته است.
تمامی این دلایل، باعث وابستگی زنان به مردان در زمینه اقتصادی می‌شود و آنان را برای حفظ و ادامه زندگی مجبور به فرمانبرداری از مردان جامعه خود می‌کند. بدین گونه وابستگی اقتصادی زن به مرد که نشأت گرفته از جو مردسالاری است، در کاهش مشارکت سیاسی زنان نیز بسیار مؤثر واقع گردیده است. در واقع می‌توان گفت که توسعه سیاسی در گرو توسعه اقتصادی می‌باشد. تا زمانی که طرز تفکر جامعه ایرانی این است که زنان باید بیشتر به امور خانه داری و شوهرداری بپردازند زمینه حضور زنان در عرصه اقتصادی و به تبع آن عرصه سیاسی به وجود نمی آید. هرچند در سال‌های اخیر به دلیل تحریم‌های اقتصادی و شرایط بد اقتصادی حاکم بر جامعه، شاهد حضور بیشتر زنان در مشاغل دولتی و خصوصی بوده ایم؛ لذا جامعه ما زمانی یک جامعه دموکراتیک محسوب می‌گردد که حتی در شرایط ایده آل اقتصادی، خود مردان زنان خویش را به حضور در جامعه و خصوصاً در عرصه سیاست تشویق نمایند (پیشگاهی فرد،۳۷:۱۳۸۹).

 

 

۴-۲-۱-۳ موانع اجتماعی:

 

 

از میان موانع اجتماعی می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:
تفاوت فرآیند اجتماعی شدن بین دو جنس که در نتیجه تفاوت رفتار، همچون ترس زنان از صحبت کردن و اعمال نظر در مجامع عمومی و نداشتن اعتماد به نفس را به همراه می آورد.
پیش داوری‌ها و مخالفت خانواده و تصویر منفی زنانی که اهل سیاست نیستند و کنترل اجتماعی اطرافیان که شرکت زنان در جوامع ملی و محلی را دشوار می سازد.
فقدان رسانه‌های گروهی و جمعی مسئولیت پذیر و هوادار توسعه کلان ومشارکت همه جانبه.
سطح پایین آگاهی زنان و فقدان ابزارهای مناسب در سطح جامعه. به عنوان مثال: تشکل‌ها و انجمن‌های خود جوش زنانه از دیگر مشکلات و موانع در راه مشارکت سیاسی زنان پس از انقلاب است(زنجانی زاده،۱۰۳:۱۳۸۳)

 

 

۴-۲-۱-۴ موانع حقوقی:

 

 

آنچه از بررسی قوانین مربوط به حقوق سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب بر می آید، این است که زنان با اندک موانع قانونی در امر مشارکت، تنها در سطح نخبه و مدیریت سیاسی کشور به طور مستقیم مواجه هستند. از جمله موانع حقوقی می‌توان به محرومیت زنان از نیل به برخی مشاغل و دیگری سیاسی بودن مقوله حقوق زنان اشاره کرد:
۱- محرومیت زنان از نیل به برخی مشاغل: علی رغم به رسمیت شناخته شدن حقوق زنان در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، همچنان زنان از ورود به برخی از مشاغل منع شده‌اند که در زیر به آنها اشاره‌ای خواهیم داشت:
– زنان نمی‌توانند رهبر یا عضو شورای رهبری گردند.
– تاکنون هیچ زنی به عضویت شورای نگهبان و یا مجمع تشخیص مصلحت نظام در نیامده است. هرچند که قانون صراحتاً آنان را محروم نکرده است.
– ریاست جمهوری خاص مردان است و به زنان چنین حقی داده نشده است. اصل ۱۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در شرایط رئیس جمهور مقرر می‌دارد که” رئیس جمهور، باید از میان رجال مذهبی و سیاسی واجد شرایط انتخاب گردد”.
بنابراین منع قانونی در احراز برخی مشاغل عمومی منجر به کاهش مشارکت سیاسی زنان در سطح نخبگان گردیده است.
۲- سیاسی بودن مقوله حقوق زنان: مهر انگیز کار در کتاب مشارکت سیاسی زنان، در این خصوص بیان می‌کند : “حقوق زن در جهان سوم، در عرصه جابه جایی قدرت، دارای حساسیت اجتماعی است. چنانچه گروه‌های سیاسی توجه به خواسته‌های زنان در امر حقوق اجتماعی را به قصد تسلط بر اهرم‌های تبلیغ سیاسی به کار گیرند، به احتمال قوی توده‌های بی شکل زنان را تسخیر می‌کنند و حتی مبانی فکری و اعتقادی خود را که ممکن است ارتجاعی هم باشد تا مدت‌ها از نظر‌ها پنهان می سازند. بنابراین موضوع حقوق زن در جوامع امروزی از همه حیث سیاسی است که هر کدام به نوعی مانعی برای مشارکت سیاسی زنان می‌باشند”(کار،۵۰:۱۳۸۰-۴۹).
۴-۲-۱-۵ موانع فرهنگی:
در کنار موانع ذکر شده که در ذیل موانع ساختاری قرار داشتند همچنین می‌توان از منظری فرهنگی به مسأله موانع مشارکت سیاسی زنان پرداخت. بدین معنا که یکی از عامل‌های کم رنگ بودن حضور زنان در سیاست، بخاطر تداوم سنت و آداب مردسالارانه‌ای است که در ایران قبل از انقلاب وجود داشته و همچنان در ایران پس از انقلاب نیز قابل مشاهده می‌باشد. ریشه اصلی این مانع را باید در امر جامعه پذیری سیاسی افراد جستجو کرد چرا که مهم ترین دوران برای جامعه پذیری سیاسی، دوران کودکی و نوجوانی است. دختران از سنین کودکی و سپس نوجوانی در معرض رفتارهای تبعیض آمیز نهادهای جامعه پذیری قرار می‌گیرند. در واقع نهادهای اولیه همچون خانواده و مدرسه در درونی کردن فرهنگ پدرسالاری تاٌثیر بسزایی دارند . دختران از سنین پایین می آموزند که آنان برای انجام کارهای مردانه و حضور در عرصه‌های عمومی جامعه خلق نشده‌اند و سیاست بیشتر حرفه‌ای مردانه است.
در کنار این عامل روشن نبودن سیاست دولت و نقش آن در توسعه انسانی و فرهنگی از دیگر موانع به حساب می آید. از طرف دیگر کشور ما در جنبش‌های مربوط به زنان، سهم زیادی نداشته است و تنها بارقه‌ای از این تحولات و آن هم به گونه‌ای ناقص و با برداشت‌های اشتباه از اهداف اولیه، این جنبش‌ها را درک کرده که همین امر موجب شکل گیری موضع خصمانه جامعه و هیأت حاکمه ایران در ادوار مختلف گشته است. در ضمن باید یاد آور شد که خود زنان دارای رفتار‌های سیاسی ویژه‌ای هستند که تأمل برانگیز است.
در این رابطه می‌توان به نکات زیر توجه نمود:
– نگرش زنان نسبت به سیاست چندان خوشبینانه نیست و بیش تر آن را حرفه‌ای مردانه تلقی می‌کنند.
– مشارکت سیاسی زنان در احزاب به مراتب کمتر از مردان است که خود این مساٌله می‌تواند نتیجه بی توجهی و آگاهی کم آنان از مسائل سیاسی باشد.
– سنت گرایی و محافظه کاری زنان.
– زنان با توجه به ماهیت جسمانی و روحی از درگیر شدن در کارهایی که آمیخته با خشونت و اضطراب است دوری می جویند(شاهسون،۱۶۵:۱۳۸۰).
در ذیل مطالب گفته شده باید اشاره شود که، زمینه‌های تاریخی و فرهنگی که همواره دوری زنان از سیاست را فراهم کرده‌اند، همچنین وظایف زنان از جمله بقای نسل و اداره امور خانه، آنان را از محیط اجتماعی که زمینه ساز مشارکت سیاسی است دور می‌کند.

 

 

۴-۲-۲ موانع غیر ساختاری:

 

 

در ذیل موانع غیر ساختاری می‌توان از ویژگی‌های روانی و شخصیتی زنان نیز یاد کرد که به نوبه خود معلول فرهنگ و جامعه پذیری سیاسی است. عامل روانی- شخصیتی در ابعاد زیر قابل جستجو هستند.
– زنان در مقایسه با مردان احساس اعتماد و توافق بیشتری نسبت به رهبران سیاسی دارند، لذا در سیاست محافظه کارتر از مردان عمل می‌کنند.
– زنان برای فعالیت‌های سیاسی انگیزه لازم را ندارند و در صورتی به مشارکت سیاسی می پردازند که منافع آن را بیش از زیانش تشخیص دهند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت