۳-۲٫ ابعاد امنیت

 

 

امنیت دارای دو بعد داخلی و خارجی است که با یک‌دیگر مرتبط هستند. در بعد داخلی تهدید‌های آشکار و پنهان موجود در درون مرزها ناامنی بوجود می‌آورد؛ از قبیل تهدیدهای سیاسی ( شورش، جدایی‌طلبی، انقلاب …)، بحران های اقتصادی، نظامی ( جنگ داخلی و …) و آشوب‌های اجتماعی که هر کدام مردم را تحت فشار قرار می‌دهند. در بعد خارجی نیز امنیت می تواند از ناحیه مسائل سیاسی‌، نظامی و اقتصادی ( تحریم های اقتصادی ، تعرفه ها …) تهدید شود.

 

 

۴-۲٫ تحول مفهوم امنیت

 

 

امنیت در زبان انگلیسی  از واژه Security  که انشعاب یافته  از واژه ‌Secure است گرفته شده است. به طور کلی واژه امنیت عمدتاً به نوعی احساس روانی اطلاق می‌گردد که در آن به خاطر مبرا بودن از ترس، وضعیت آرامش و اطمینان خاطر حاصل می‌گردد. پدیده‌هایی که ممکن است باعث ترس شده و آرامش و اطیمنان خاطر افراد را مختل سازند، بسیار متعدد و در عین حال پیچیده‌اند. با گذشت زمان و ایجاد تغییراتی در توقعات و نیازهای انسان‌ها، متغیرهای جدیدی برای تعریف امنیت وارد عرصه می‌شوند. برای مثال امروزه پدیده‌هایی چون تخریب محیط زیست از مهم‌ترین عوامل بر‌هم زننده امنیت بشر تلقی می‌شود در حالی که تا صد سال پیش چنین چیزی اصلاً متصور نبود. از آغاز دوره نظام وستفالیایی تا دهه‌های اخیر امنیت ‌بین‌المللی عمدتاً در قالب امنیت نظامی تعریف می‌گردید، در حالی که امروزه محوریت امنیت نظامی زیر سؤال رفته است و امنیت ‌بین‌المللی در ابعاد مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی تعریف می‌گردد. باری بوزان از محققان برجسته مطالعات امنیتی، امنیت اجتماعات بشری را که غالباً در شکل امنیت‌ بین‌المللی تعریف می‌گردد، به پنج مقوله تقسیم نموده است. نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و زیست محیطی. به طور خلاصه امنیت نظامی به اثرات متقابل توانایی‌های تهاجمی و دفاعی مسلحانه دولت و نیز برداشت آن‌ها از مقاصد یک‌دیگر مربوط است؛ امنیت سیاسی بر ثبات، سازماندهی دولت‌ها، سیستم‌های حکومتی و ایدئولوژی‌های ناظر است که به آن‌ها مشروعیت می‌بخشد؛ امنیت اقتصادی یعنی دسترسی به منابع مالی و بازارهای لازم برای حفظ سطوح قابل قبولی از رفاه و قدرت دولت؛ امنیت اجتماعی، به قابلیت لازم برای حفظ الگوهای سنتی زبان، فرهنگ، مذهب، هویت و عرف ملی با شرایط قابل قبولی مربوط است؛ و امنیت زیست محیطی نیز بر حفظ محیط زیست بشری به عنوان سیستم پشتیبانی ضروری که تمامی حیات بشری بدان متکی است، ناظر می‌باشد. این پنج بخش جدا از یک‌دیگر عمل نمی‌کنند، بلکه هر یک از آن‌ها دارای کانون مهمی در درون مسئله امنیت بوده و از طریق ارتباطات قوی همگی به هم‌دیگر متصل هستند. بطور خلاصه تغییراتی که در مفهوم امنیت از نگاه تاریخی رونما گردیده به قرار ذیل می‌باشند.
۱- قبل از ۱۹۴۵: دراین دوران امنیت جنبه نظامی دارد و توصیه سیاستمداران و نظامیان در آن دوره این است که دولت‌ها با داشتن توان نظامی برتر، امنیت بیشتری به دست آورند. یعنی آمادگی نظامی هدف ایده‌آل امنیت به حساب می‌آمده است.
۲- از ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۰: در این دوره مفهوم امنیت گسترده‌تر شده و دیگر محدود به مسائل نظامی نماند. معنی قدرت از شکل نظامی آن به اشکال اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تعمیم یافت.
۳- از ۱۹۹۰ به بعد: در این دوران جهان به مثابه یک دهکده است و مفهوم امنیت نه مانند دوره نخست بعد نظامی – سرزمینی  یک جانبه و نه مانند دوره دوم ابعاد مختلف نظامی اقتصادی سیاسی و اجتماعی یک جانبه دارد، بلکه به دلیل یک‌دست شدن جامعه جهانی همه مسائل به یک‌دیگر مرتبط و نزدیک می‌شود که یکی از این مسائل امنیت است. به عبارت دیگر در چنین جهانی، امنیت یک کشور مساوی با امنیت همه کشورها است و برعکس.. یعنی مفهوم امنیت یک مفهوم متقابل مساوی و یکسان برای همه دولت‌ها است.

 

 

۵-۲٫ نظریه رئالیسم

 

 

نظریه رئالیسم در برابر نظریه ایدئالیستی در سیاست‌بین‌الملل ظهور یافت. این نظریه سیاست‌بین الملل را منازعه‌ای سر قدرت می‌داند و موازنه قوا از اهمیت بالایی در روابط میان دولت‌ها برخوردار است و عامل اصلی موثر در تحقق صلح وامنیت به شمار می‌رود. این نظریه برای حقوق و سازمان‌های‌بین المللی اهمیت چندانی قائل نبوده است، امنیت ملی رکن اساسی در حیات دولت‌ها به شمار می‌رود. سیاست قدرت با جنگ جهانی دوم آغاز شد و بدین ترتیب دیدگاه رئالیستی بر سیاست خارجی دولت‌ها مسلط شد.
برجسته ترین نظریه پرداز مکتب رئالیسم “هانس جی مورگنتاست”، که با کتاب «سیاست میان ملت‌ها» اصول اساسی مکتب رئالیسم را به گونه‌ای نظام مند و تئوریک تشریح نمود. اومنافع را وسیله اصلی تحلیل سیاست‌بین‌الملل دانست و آن را فراتر از زمان و مکان تعریف کرد.
مورگنتا هم‌چنین هدف سیاست‌بین‌الملل را حفظ، افزایش، یا نمایش قدرت معرفی نمود. سیاست قدرت در مکتب رئالیستی اولین بار از سوی هابز در دوره نهضت اروپایی مطرح شد؛ او اعلام کرد روابط میان دولت‌ها متمرکز بر روابط قدرت است؛ زیرا تابع بازی منافع ملی است. جامعه ملی کامل و منظم است، اما جامعه بین‌المللی پر آشوب و مجزا از یک‌دیگر است. (کولیار، ۱۹۸۰: ۱۲)
مورگنتا نظریه پرداز اصلی رئالیسم است، که قدرت را جوهره اصلی سیاست‌بین الملل می‌داند و معتقد است رابطه مستقیم میان قدرت و تاثیرگذاری وجود دارد. قدرت مورد نظر مورگنتا به معنای تسلط بر رفتار و گفتار دیگران است.
شش اصل مورگنتا برای دیدگاه رئالیستی به شرح زیر می باشد.

 

 

 

    1. سیاست همانند جامعه مشمول قوانین عینی است که ریشه در نهاد بشر دارد؛

 

 

    1. راهنمای اصلی واقع گرایی در عرصه سیاست بین‌الملل مفهوم منافع است که در چارچوب قدرت تعریف می‌شود. نظریه رئالیسم در برابر توجه به انگیزه‌ها و اولویت های ایدئولوِیک موضع می‌گیرد.

 

 

    1. مفهوم منافع در چارچوب قدرت مقوله ای عینی است که اعتبار عام دارد. اما معنایی قطعی و لایتغیر به این مفهوم نمی‌بخشد

 

 

    1. مبانی اخلاقی با مبانی اخلاق سیاسی تفاوت دارد، واین مبانی را نمی‌توان به شکل عام به به رفتار دولت‌ها انتساب داد و براساس آن در مورد دولت‌ها قضاوت کرد.

 

 

    1. مورگنتا به استقلال گستره سیاست همانند سایر حوزه‌ها اعتقاد داشته و می‌گوید رئالیسم با رهیافت اخلاقی-حقوقی در سیاست‌بین‌الملل مخالفت می‌کند.

 

 

    1. رئالیسم آرزو‌های اخلاقی یک ملت خاص را با قوانین حاکم بر جهان یکی نمی‌داند. اعتدال در سیاست به معنای رهایی ار افراط اخلاقی در قضاوت رفتار سایر دولت‌ها براساس منافع خاص آن‌ها سبب می‌شود تا علاوه بر اعتدال در داوری اخلاقی، سیاست‌هایی مورد تعقیب قرار گیرند که در آن‌ها به منافع سایر ملت‌ها نیز احترام گذارده می‌شود.

 

 

بعد از مروری بر پیشینه رئالیسم وارد بحث اصلی یعنی نئو رئالیسم می‌گردیم.

 

 

۶-۲٫ نئورئالیسم

 

 

کنت والتز در سال ۱۹۷۹ کتابی به نام نظریه سیاست بین‌الملل نوشت، دراین هنگام حدود سه دهه از نگارش کتاب سیاست میان ملتها اثر هانس جی مورگنتا می‌گذشت. والتز در نظریه سیاست بین‌الملل ضمن حفظ چارچوب کلی نظریه مورگنتا نکات روشی و تحلیلی جدیدی را بیان کرد، که بعد‌ها این نکات مکتب نئورئالیسم را به وجود آورد.
نئورئالیسم در اواخر دهه ۱۹۷۰ شکل گرفت، می‌توان آن ‌را بیش از هرچیز تلاشی برای علمی کردن واقع گرایی دانست. واقع‌گرایی کلاسیک متهم به سنت گرایی و غیر علمی بودن است. از مهم‌ترین کسانی‌که در این دهه سعی بر علمی کردن رئالیسم در قالب نئورئالیسم یا رئالیسم ساختاری نمودند، والتز می‌باشد.
در نئورئالیسم بسیاری از مولفه های رئالیسم حفظ گردیده است؛ ازجمله تاکید بر ساختارآنارشیک نظام بین‌الملل، تاکید بر دولت به عنوان بازیگر اصلی و نه به عنوان تنها بازیگر، در نئو رئالیسم قدرت و منافع هم‌چنان به عنوان متغیرهای کلیدی حفظ شده‌اند.
در ارتباط با تفاوت‌های نئورئالیسم با رئالیسم باید بر انتقاد کنت والتز از واقع گرایان در کتاب سیاست‌بین‌الملل اشاره کرد. وی تحلیل واقع گرایان از نظام‌بین‌الملل را تقلیل‌گرا می‌داند، به این معنا خصوصیات نظام را به خصوصیات واحدهای تشکیل دهنده آن یعنی دولت‌ها کاهش ‌می‌دهد. والتز ضمن توجه به دولت‌ها به ساختار نظام‌بین‌الملل نیز توجه می‌کند.
مفهوم ساختار براین واقعیت پایه می‌گیرد که واحدهایی که به نحو متفاوتی کنار هم چیده وباهم تلفیق شده باشند، رفتار متفاوتی خواهند داشت، وبا تعامل باهم نتایجی متفاوتی را به بارخواهند آورد. ساختار‌بین‌الملل بر این اساس شکل گرفته است.

 

 

 

    1. اصل سازمان دهنده نظام‌بین‌الملل اقتدار گریزی است؛

 

 

    1. قدرت براساس توزیع توانایی‌های میان واحدها تعریف می‌شود؛

 

 

در تئوری نئورئالیستی والتز یک نظام یا سیستم متشکل از ساختار و واحدهای متعامل است، یک ساختار به وسیله تعاملات اجزای خود شناخته می‌شود. هردوی ساختار و قسمت‌ها مفاهیمی هستند که در ارتباط با کارگزاران و نهادهای واقعی هستند. (waltz 1959: 79-80)
از دیدگاه والتز ساختار نظام‌ و واحد‌ها امری لازم برای تئوری سازی هستند. به نظر می‌رسد والتز اصطلاح سیستم را از تئوری سیستمی به امانت گرفته باشد. در تحلیل والتز اصطلاح سیستم یک نظام تجربی و عینی نیست، بلکه یک مفهوم ذهنی است که دربرگیرنده عناصر ساختاری است و ساختار نیز دربرگیرنده عناصر ذهنی به مثابه واحدها‌ است. دراین نگرش رشته‌ای که به شدت از آن بهره گرفته می‌شود، رشته اقتصاد است.( قربانی شیخ نشین، ۱۳۹۰: ۲۲)
در این نگرش کشورها به مثابۀ مشتری‌ها [۲۱] به دنبال کسب منافع اقتصادی هرچه بیشتر هستند، و دولت‌ها مانند شرکت‌ها[۲۲] هستند که به صورت مداوم به دنبال خارج کردن رقبا از عرصه بازار هستند. (waltz, 1979: 72-75)
والتز معتقد است نظام سیاست‌بین‌الملل مانند بازارهای اقتصادی متشکل از واحد‌های منفعت‌محور است. ساختارهای بین‌المللی توسط واحد‌های سیاسی شکل می‌گیرند که ممکن است دولت‌ها، شهرها، امپراتوری‌ها و یا کشور‌ها باشند. ساختارها از تعامل و همکاری مشترک کشورها شکل می‌گیرند. هیچ کشوری نمی‌خواهد در شکل گیری ساختاری مشارکت کند که توسط خود و دیگران محدود شده باشد.
والتز معتقد است در هردو سیستم بازار و نظام بین‌الملل ساختارها از طریق تعامل و ارتباطات متقابل واحد‌های مربوط در یک فرآیند تدریجی به وجود می‌آیند. حال اینکه این واحد‌ها بخواهند به حیات خود ادامه دهند، موفقیت و کامیابی داشته باشند، ویا متلاشی شوند وابسته به تلاش و برنامه ریزی خودشان است. به عبارت دیگر اشتراک هردو سیستم در این است که خود واحد ها باید به خودشان کمک کنند، تا بتوانند از موفقیت هرچه بیشتری برخوردار شوند.

 

 

۱-۶-۲٫ گزاره های نئو رئالیستی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت