فصل چهارم: نتیجهگیری
۴-۱- نتیجهگیری…………………………………………………………………………………………………………………… ۱۵۶
۴-۲- منابع……………………………………………………………………………………………………………………………. ۱۶۴
۴-۳-چکیدهیانگلیسی……………………………………………………………………………………………………………….. ۱۷۱
مقدمه:
رمان یکی از گونههای نثر تاثیرگذار در جوامع امروزی به حساب میآید.
رمان گونهی گستردهای است و مهمترین دستاورد ادبی معرف فرهنگ اروپایی و آمریکایی از دوران رمانتک تا کنون به شمار میرود. ( مارتین[۱]،۱۹۸۶: ۵)
در قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی با فاصله گرفتن از اساطیر سنتی و قید و بندها و ریتم یــکنواخت آن رمانهایی پا به عرصه نهادند که آزادی در نگارش را برای نویسنده و آزادی در تعبیر را برای خواننده به همراه داشت؛ نویسندگانی که از حال و هوای تازهی رمان به سر شوق آمده و خروج از مرحله سنتی اساطیری و افسانهای را غنیمت دیده و به داستانهای مدرن پرداختند و به دنبالهی آن موج پستمدرنیستی که در نیمهی دوم قرن بیستم وارد عرصهی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و غیره شد ادبیات را هم مورد هجمه قرار داد و ریشهی خود را در آن محکم کرد.
نویسندهی پسامدرنیستی روایتگری را از قید و بند چارچوبهای مقرر و شناخته شده رها میکند و روایتهای به ظاهر منفک و گسیخته را ارائه میدهد. ( پاینده ، ۱۳۸۶: ۲ )
بسیاری از داستاننویسان معاصر امروز‌ ایران، تحت تأثیر آثار نویسندگان معاصر غرب به نوشتن داستان پرداختهاند. در ‌این میان، نویسندگان زن نیز از سهمی به سزا برخوردارند. انعکاس روحیات و رنجها و محدودیتهای آنان در مجموعه داستانها و رمانهای خود به خوبی مشاهده میشود. (درودگریان، کوپا و اکبر پور، ۱۳۹۱: ۱)
نویسندگان بسیاری در این حیطه وارد شدهاند و آثاری در خور مخاطب و منتقد ارائه دادهاند. در این میان سارا سالار که در اواخر دههی ۸۰ با اولین رمان پستمدرن خود «احتمالا گم شدهام» پا به این عرصه نهاد، توانست نظر اکثریت را به خود جلب کند و پس از آن رمان دومش «هست یا نیست» که جنبهی مدرنش بر جنبه پستمدرنش میچربد نیز با باز تاب مناسبی رو به رو شد.
از آنجا که هر رمان از اجزایی تشکــیل شده که چگونه به هم پیوسـتن این اجزا هنر نویـسنده را مینمایاند و همچنین چگونگی به کارگیری این عناصر است که علم داستاننویسی را به معرض ظهور میگذارد، در این پایاننامه دغدغهی اینجانب تحلیل و بررسی عناصر داستان در آثار سارا سالار است.
همانگونه که هر داستانی برای شکلگیری خود از «ساختار» و «عناصری» تشکیل میشود که با هنرمندی و خلاقیت داستاننویس به صورت یک داستان کامل، ظهور و نمود مییابد؛ داستاننویس با کمک این عناصر به آفرینش پیکرهی داستان میپردازد.
یکی از نکات کلیدی در مبحث داستان، بحث روایت است. شناخت روایت هم به ما کمک میکند داستان را بهتر بشناسیم و هم کمک می‌کند بهتر داستان بنویسیم. بنابراین، اینگونه است که جنبههای ضعف و قوت هر نویسنده آشکار میشود و بررسی عناصر داستان در حقیقت نوعی نقد ادبی به شمار میرود.
به گفتهی سیمور چتمن[۲] در کتاب داستان و گفتمان، «کتابخانهها انباشته از کتابهایی دربارهی گونه (ژانر)های ادبی و جنبههای گوناگون روایـت است ولی شــمار کتاب دربارهی خود روایــت انگشتشمار» است. (مارتین، ۱۹۸۶: ۱)
امروزه تاکید بر جنبههای فنی داستان بیش از پیش مورد توجه است و رشتههایی چون نقد ادبی و فنون داستاننویسی پا به عرصهی داستان نهادهاند.
سعی بر این است تا با تکیه بر نظریات جمال میرصادقی عناصر داستانی را از این دو رمان بیرون کشیده و لایههای پنهان فن داستاننویسی و عناصر داستان را در هر دو اثر سارا سالار هر چه بیشتر نمایان کنم.
فصل اول
کلیات طرح تحقیق
‌۱-۱ تعریف مساله ‌
در داستان نویسنده میخواهد به کمک تخیل و با استفاده از نمایش یا نقل یک یا چند رخداد، فضا سازی و شخصیتپردازی بر احساس خواننده تاثیر بگذارد و چه بسا معنا و مفهومی را به او منتقل و القا کند و او را با پرسشی مواجه سازد.
روایت از نکات کلیدی داستان است که هر مکتب، روایت را با توجه به بنیان های فکری خود تعریف میکند. چنان که بدون توجه به شالودههای فکری نمی توان تعریف دقیقی از روایت به دست آورد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت