پژوهش دانشگاهی – تأثیر کارایی سرمایه فکری روی عملکرد مالی و ارزش بازار شرکتها- قسمت … |
۲-۱۴-ارزیابی عملکرد
قبل از هر چیز باید اهداف قابل اجرا برای واحدهای انتفاعی مورد توجه باشد تا مدیرمالی بتواند وظایف معینی را برای تحقیق اهداف از پیش تعیین شده دنبال کند. یک تعریف مناسب و قابل درک میتواند کلید موفقیت شرکت برای تعیین مسیر مناسب در آینده باشد و از آنجا که سازمانهای انتفاعی و شرکتهای بازرگانی از نظر سود اهداف خود را مشخص میکنند معمولاً دو هدفی که بیشتر مورد بحث قرار میگیرد حداکثر نمودن سود یا حداکثر نمودن ثروت است.
حداکثر نمودن سود
این هدف به کوشش شرکت جهت کسب سود بیشتر توجه دارد. هندریکسون از سود به عنوان معیار ارزیابی کارایی نام برده است و معتقد است عملیات کارای یک واحد تجاری بر روند پرداخت سود سهام به سهامداران تأثیر میگذارد بیشتر نظرات امروزه بر محور تلاش جهت بهبود گزارشگری از طریق توجه به فرآیند تصمیمگیری افراد ذینفع و مدیران میباشد. کلیه تصمیماتی که اتخاذ میگردد دارای پیامدهای اقتصادی هستند و نتایج مطلوب آنها برای سرمایهگذاران و سایر استفادهکنندگان به گونهای است که این اهداف به آنها اجازه اتخاذ تصمیمات اقتصادی منطقیتری میدهد. به این ترتیب میتوان چنین بیان نمود که توجه صرف به سود حسابداری در ارزیابی فعالیت شرکت و ارزشگذاری سهام آنها میتواند گمراهکننده باشد در نتیجه به معیارهای تکمیلی نیاز میباشد(هندریکسون، ۱۹۹۲).
حداکثر نمودن ثروت
مدیری که حداکثر نمودن ثروت را به عنوان هدف خود قرار داده است، به ارزش فعلی سهام شرکت در بازار به عنوان عامل اصلی افزایش ثروت توجه میکند، زیرا به درستی دریافته است که در درجه اول، عامل سودآوری باید از دیدگاه بلندمدت مورد توجه قرار گیرد و در عین حال اتخاذ این هدف موجب ایجاد تعادل بین عامل حداکثر کردن ثروت و اهداف وابسته به آن نظیر رشد پایدار، اجتناب از ریسک و قیمت بازار سهام شرکت میشود(وکیلی فرد، ۱۳۸۳).
با توجه به تعاریف فوق مشخص میشود که هدف حداکثر کردن سود و سود هر سهم همواره با هدف حداکثر کردن ارزش به ازای سهام یکسان نمیباشد و چون اصل حداکثر نمودن ارزش شرکت، یک راهنمای قابل قبول اصول برای مؤسسات تجاری و تخصیص مؤثر منابع جامعه به دست میدهد. این اصل به عنوان یک هدف اصولی انتخاب میگردد. بنابراین چنانچه بنا باشد در بازار سرمایه پساندازها به سمت سرمایهگذاری در موقعیتهای مناسب سوق داده شود باید معیارهای منطقی مناسبی جهت ارزیابی عملکرد انتخاب گردد. ارزش یک قلم دارایی، اعم از اینکه واقعی یا مالی باشد، بستگی به این دارد که تا چه حد بتواند خواستهها و نیازهای اشخاص را ارضا کند، ارزش یا مطلوبیت داراییها یک شرکت در گرو توانایی آن در ایجاد جریانات نقدی در یک دوره معین زمانی است. برای تعیین ارزش داراییها از مفاهیم متعدد استفاده میشود. این مفاهیم عبارتند از: ارزش شرکت، ارزش دفتری، ارزش بازار، فرض تداوم فعالیت، ارزش با فرض انحلال شرکت و ارزش ذاتی سهام یک شرکت (جهانخانی و پارسائیان، ۱۳۸۶).
از سالها قبل ارزیابی عملکرد شرکتها بخش عمدهای از مباحث حسابداری، مدیریت، اقتصاد و … را تشکیل داده است. اصولاً ارزیابی عملکرد با هدف رابطه مستقیمی دارد. ارزیابی عملکرد یعنی اندازهگیری این مطلب که شرکت تا چه حدی به اهداف تعیین شده در برنامههای خود دست یافته است. نتیجه حاصل شده از ارزیابی عملکرد خود هدف نیست بلکه ابزاری برای پیشبینی برنامه های آتی و نیز بهبود نقاط قوت و برطرف کردن نقاط ضعف شرکت ارزیابی عملکرد شرکت بدون مد نظر قراردادن ویژگیهای تجاری و شرایط حاکم بر بازار کالاها و خدمات آن است در بحث ارزیابی عملکرد معمولاً این سوال مطرح میشود که کدامیک از معیارهای ارزیابی عملکرد شرکتها از اعتبار بیشتری برخوردار است اصولاً یک شاخص مطلق و ایدهال برای ارزیابی عملکرد شرکتها وجود ندارد. ارزیابی عملکرد شرکت یک ضرورت است و برای ایجاد آن باید از معیارهای تا حد امکان پذیرفته شده ای استفاده شود. که جنبههای متفاوت از لحاظ محدودیت در فعالیتها و امکان بهرهمندی از امکانات را مورد توجه قرار میدهد(یاری،۱۳۸۷).
۲-۱۵- ارتباط پاسخگوی و ارزیابی عملکرد
پاسخگویی در فرایند حسابداری نقش بسیار مهم و حیاتی دارد. سازمانها و شرکتها برای ادامه حیات خود متکی به شبکههای پیچیده پاسخگویی میباشند، این شبکههای پیچیده بر اساس ثبت و گزارش فعالیت کار میکنند.
برای انجام وظیفه و کنترل واحدهای اقتصادی به صورت مناسب، فرایند حسابداری اهمیت فوق العادهای دارد. لذا این فرآیند با ثبت و گزارش فعالیتها و نتایج آنها شروع شده و به وظیفه پاسخگویی خاتمه مییابد. میتوان گفت پاسخگویی موضوعی است که حسابداری را از سایر اطلاعات در یک سازمان و یا شرکت مجزا میکند. در حقیقت بهبود نحوه عمل حسابداری به موازات پاسخگویی صورت میگیرد ودر فرایند گزارش اطلاعات از شرکت باید منطق پاسخگویی حاکم باشد. در پاسخگویی هدفهایی نهفته است که دستیابی به آنها ضروری است برای اندازهگیری میزان دستیابی به این اهداف، مبین مسیری است که باید پیموده شود یعنی فعالیتها و تغییرات باید در آن جهت صورت پذیرد. در اینجا پاسخگویی متکی به اندازهگیری عملکرد است یکسری فعالیتها برای دستیابی به اهداف مشخص انجام میشود و با استفاده از نتایج فعالیتها میزان دستیابی به اهداف مشخص میشود(مستوفی، ۱۳۸۴).
اندازهگیری عملکرد ممکن است در ارتباط با اهداف گوناگونی از قبیل اهداف اقتصادی، اجتماعی و … تعریف شود. در زمینه حسابداری اندازهگیری عملکرد بیشتر مربوط به اهداف اقتصادی میباشد، بنابراین میتوان اندازهگیری حسابداری را مترادف با اندازهگیری عملکرد اقتصادی دانست. گرچه در آینده ممکن است اندازهگیری عملکرد، اهداف اجتماعی و یا حتی اهداف مهندسی رادر برگیرد.
بحث دیگر مقیاسهای ارزیابی عملکرد است که بوسیله مدیریت واحد تجاری جهت تصمیمگیری و هدفگذاری مورد استفاده قرار میگیرد اما این مقیاسها به اشخاص خارج از واحد تجاری جهت تصمیمگیری و هدفگذاری مورد استفاده قرار میگیرد، از قبیل سهامداران، اعتباردهندگان و سازمانهای دولتی … . مسئولیت حسابدارانی که درگیر فرآیند اندازهگیری عملکرد هستند و همچنین افرادی که مسئول بررسی صحت این اندازهگیری میباشند، باید به وضوح توصیف شده باشد بطوریکه مقیاسها در سطح بالایی از مسئولیت پذیری تهیه و تأیید شود. و همچنین این فرآیند باید به گونهای باشد که حسابداران در مقابل تهمتهای ناروا حمایت شوند.
همچنین ضرورت اندازهگیری مستحکم و بدون ابهام نیز مطرح است. اندازهگیری عملکرد باید به گونهای باشد که بیانگر میزان دستیابی واحد تجاری به اهداف اقتصادی باشد. مقیاسهای اندازهگیری باید مستحکم باشند این مقیاسها دارای شرایط زیر هستند:
– فرآیندهای اندازهگیری بر پایه عواملی از قبیل فرضیات، عقاید، افسانهها یا حقایق غیر قابل اثبات باعث افزایش مشاجره میشود. فرآیند اندازهگیری باید آنقدر رافع و روشن باشد که اشخاص ذینفع بتوانند راجع به قواعد اندازهگیری مربوط به تبدیل حقایق به ارقام بدون ابهام قضاوت کنند.
– تعداد قواعد توجیحپذیر باید محدود باشد، یعنی اگر مجموعهای از حقایق مشابه از دو فرایند اندازهگیری مجاز بگذرد و در نهایت دو مقیاس بسیار متفاوت بدست آید، در این صورت نمیتوان ارقام مستحکمی بدست آورد که اشکالی بر آنها وارد نباشد.
– بطور کلی در تصمیمگیری و هدفگذاری، سودمندی در کنترل یک عامل مهم و اساسی است نتیجه تصمیمات گذشته با اهداف پیش بینی شده مقایسه گردد و میزان دسترسی به اهداف مشخص شود. علاوه بر آن اندازهگیری عملکرد نه تنها به عنوان ارزیابی فعالیتهای گذشته مفید است بلکه در ارائه بعضی از اهداف قابل سنجش برای آینده به عنوان راهنمای تصمیم گیرنده نیز مفید است(بزرگ اصل،۱۳۷۴).
۲-۱۶- رویکردهای ارزیابی عملکرد
رویکردهای ارزیابی عملکرد را با توجه به نوع اطلاعات مورد استفاده برای محاسبه این معیارها میتوان به شرح زیر (نمودار۲-۸) طبقه بندی کرد:
نمودار(۲-۱۲)طبقهبندی رویکردهای ارزیابی عملکرد
رویکردهای ارزیابی عملکرد
رویکرد اقتصادی
رویکردمدیریت مالی
رویکرد تلفیقی
رویکردحسابداری
۲-۱۶-۱- رویکرد حسابداری
همیشه عملکرد با هدف رابطه مستقیم داشته است اگر مدیران شرکتها سود یا ارزش شرکت را افزایش دهند دارای عملکرد مطلوبی خواهند بود و به هدف خود رسیدهاند ولی باید دید مقدار این افزایش چقدر باید باشد تا کافی یا مطلوب به نظر برسد برای رفع این مشکل میتوان ارقام مشابه مربوط به سالهای مختلف عملکرد واحد تجاری را با نتایج حاصل از فعالیت واحد تجاری را با نتایج مربوط به سایر واحدهایی که در صنعت مورد نظر فعالیت میکنند مورد مقایسه قرار داد.
در ارزیابی عملکرد با استفاده از رویکرد حسابداری معمولاً از اطلاعات مندرج در صورتهای مالی شرکتها استفاده میشود. معیارهای ارزیابی عملکرد در این رویکرد عبارتند از فروش، مبلغ سود، نسبت بهایتمام شده کالای فروش به فروش، نسبت سود خالص به فروش، بازده داراییها، بازده سرمایهگذاریها، بازده حقوق صاحبان سهام و . . .
۲-۱۶-۲-رویکرد مدیریت مالی
این رویکرد برگرفته از دانش مدیریت مالی میباشد و مدعی است که با استفاده از نظرات و تکنیکهای مطرح شده در آن میتوان به مدلهای مختلف قیمتگذاری اشاره کرد که از طریق آنها میتوان انواع داراییها مثل اوراق بهادار، زمین، اثاثیه و ساختمان را ارزشگذاری کرد و همچنین با استفاده از آنها می توان بازده سرمایهگذاریها را نیز تعیین کرد.
یکی از مهمترین مدلهای ارزشگذاری در دانش مدیریت مالی قیمتگذاری داراییهای سرمایهای (CAPM) است. از طریق مقایسه بازده سرمایهگذاریها با نرخ بازده مورد انتظار سرمایهگذاران، میتوان عملکرد واحدهای تجاری را مورد ارزیابی قرار داد. همچنین با مقایسه نرخ بازده مورد انتظار و نرخ بازده مورد درخواست سرمایهگذاران، میتوان عملکرد آینده مدیران را مورد ارزیابی قرار داد.
طبق این رویکرد، در صورتیکه نرخ بازده تحقق یافته از نرخ بازده مورد انتظار سهامداران بیشتر باشد میتوان گفت که عملکرد مدیران مطلوب بوده است و در صورتیکه نرخ بازده تحقق یافته از نرخ بازده مورد انتظار سهامداران کمتر باشد می توان اینگونه فرض کرد که عملکرد مدیران مطلوب نبوده است.
در این رویکرد بیشتر از تئوریهای مدیریت مالی و مفاهیم ریسک و بازده استفاده میشود. معیارهای ارزیابی در این رویکرد عبارتند از بازده سهام و بازده اضافی هر سهم و . . .
[جمعه 1399-09-21] [ 01:40:00 ب.ظ ]
|