ا شامل:
مهارتهای مذاکره، مهارتهای سیاسی، مهارتهای تحلیلی، مهارتهای کامپیوتری، مهارتهای فردی، مهارتهای بین فردی، مهارتهای کارکردی ، بین فردی و سازمانی می دانند. اما عمومی ترین و مورد پذیرش ترین طبقه بندی از مهارتهای مدیران توسط رابرت کاتز ارائه شده است.
کاتز مهارت را به توانایی هایی که در نحوه انجام وظایف ذاتی نیست ولی قابل پرورش است تعریف می کند. وی مدیر را کسی می داند که اعمال دیگران را هدایت می کند و مسئولیت تحقق هدف های خاصی را به عهده دارد. لازمه مدیریت موفق داشتن مهارت های سه گانه فنی، انسانی، و ادراکی است. مهارت فنی عبارت است از : توانایی حاصل از تجربیات، آموزش و کار ورزی لازم برای بهره گیری ها، از دانش ها، روش فنون و تجهیزات مورد استفاده در انجام کارهای خاص (هرسی و بلانچارد، ،۱۳۸۷،۱۵)
مهارت های فنی مورد نیاز مدیران: مهارت در برنامه ریزی، مهارت در سازماندهی، مدیریت امور پرسنلی، مهارت در امور مالی و بودجه بندی، مهارت در ارزشیابی، مهارت در نظارت و کنترل، مهارت در ایجاد هماهنگی و مهارت در هدفگذاری. دو تن از صاحب نظران مهارت انسانی را داشتن توانایی و قدرت تشخیص در زمینه ایجاد تفاهم و همکاری و انجام دادن کار به وسیله دیگران، فعالیت مؤثر به عنوان عضو گروه بیان کرده اند که شامل درک و فهم انگیزش و به کار بردن رهبری موثر است. اجزاء مهارت انسانی: درک رفتار گذشته، پیش بینی رفتار آینده، هدایت، کنترل و تغییر رفتار (هرسی و بلانچارد،۱۳۸۷،۲۲).
مهارتهای انسانی مورد نیاز مدیران: مهارت در رهبری، مهارت ایجاد مشارکت در کار ( مدیریت مشارکتی)، مهارت در حل تعارضات ( مدیریت تعارض ، ) مهارتهای تیم سازی، مهارت در ایجاد جامعه پذیری سازمانی. مهارتهای ادراکی: توانایی ادراک و تفکر در مورد موقعیتهای انتزاعی، دیدن سازمان به عنوان یک کل و درک روابط بین اجزاء و تصور این که چگونه سازمان با محیط تطبیق پیدا می کند را مهارت ادراکی می گویند.
مهارت انسانی شامل: مهارت در تصمیم گیری، خلاقیت، نوآوری و کارآفرینی در مدیریت زمان و مدیریت بحران .
تلفیق مهارت ها: به جهت ایجاد یک نظم داخل مهارتی بایستی درصدد تلفیق این مهارت در کنار یکدیگر برآمد . بدیهی به نظر می رسد که ایجاد یک چنین فصل مشترکی می تواند از تک بعدی نگریستن به مهارت ها مدیر را رهانیده و ارزیابی را نیز منحصر به مرتبط ساختن یک فعالیت به یک مهارت نکند (خواجه ای،۱۳۸۰،۷۷).
۲-۲-۹- عوامل مؤثر بر اثربخشی کارکنان و مدیران
افزایش اثربخشی را باید معلول ترکیبی از عوامل گوناگون دانست که در زیر به شرح تعدادی از آنها اشاره می شود( ابطحی و عباسی ،۱۳۸۶،۴۹).
۱-بهبود کیفی عامل کار
کارکنان با به کارگرفتن نکاتی می توانند اثربخشی خود را بهبود بخشند.
نگرش های مثبت کاری مانند غرور به کار و شوق برای پیشرفت مستمر.
کمک به همکاران در صورت لزوم و اجرای کارها به صورت گروهی.
مشارکت در برنامه های بهبود اثربخشی.
اجرای درست کارها از ابتدا.
حفظ سلامت جسمی.
۲-اصلاح روابط مدیریت و کارکنان
ارائه اطلاعات دقییق درباره عملیات سازمانی موجب اعتماد و اطمینان کارکنان می گردد. برگزاری جلسات عادی یا ویژه برای رسیدگی به مشکلات کارکنان فرصت مناسبی است که کارکنان با مدیر احساس آشنایی یا تفاهم بیشتری کنند و در نتیجه جو گرم و دوستانه ای برای کار گروهی سازمان ایجاد شود.
۳- استفاده از نظرات و پیشنهادات کارکنان
برای بهبود اثربخشی، لازم است به تمامی کارکنان فرصت مشارکت در برنامه های طراحی شده، داده شود؛ مدیر آن را تشویق کند کند که نظرات خود را برای اجرای بهتر کارها ارائه دهند.
۴- ره آورد فناوری
فناوری به کارکنان امکان می دهد تا با استفاده از عوامل موجود، کارآیی و اثربخشی خود را بالا ببرند. فناوری همچنین موجب اثربخشی سیستمها مدیریتی کارآتر و پیشرفته تر در سازمان شده است. اقدامات زیر نیز در اثربخشی سازمان مؤثر می باشد (سعادت، ۱۳۷۹).
کاهش اضافه کاری های غیر ضروری.
اتخاذ تدابیری برای کاهش غیبت و مرخصی های به ظاهر موجه.
طراحی صحیح مشاغل برای جلوگیری از اتلاف وقت کارکنان.
جلوگیری از ترک سازمان با مدیر یت صحیح و برقراری روابط انسانی و اجتماعی سالم .
طراحی سیستم بهداشت و ایمنی اثربخش و نظارت دقیق بر آن.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت