شرح و بیان مسأله پژوهش
انسان موجودی اجتماعی است و براساس طبع اجتماعی خویش به اجتماع روی آورده است. زندگی اجتماعی نیز در طول تاریخ همواره بر پایه مساعدت و مشارکت استوار بوده است. بنابراین، مشارکت از دیرباز با زندگی انسان پیوند داشته است. مشارکت در زندگی بدان اندازه اهمیت دارد که ارسطو آن را محور “زندگی سیاسی” قرار داد و شهروند را کسی دانست که از حق مشارکت در امور قضایی و شورائی برخوردار است(اسکاف،۴۶۰:۱۹۷۵). بر اساس دیدگاه ارسطو، مشارکت حق همه شهروندان است. بر همین اساس، چاره مؤثر همه مسایل محلی، ملی و بین المللی در حول یک محور برابر و آن هم تنها از طریق احقاق حق مشارکت در تمامی فرآیندهای تصمیم گیری امکان پذیر میباشد(طایفی،۶۱:۱۳۷۳ -۶۰).
مفهوم مشارکت سیاسی، پدیدهای جدید و به دولت- ملتهای مدرن تعلق دارد. این مفهوم، بعد از معاهده وستفالی وارد حوزه فرهنگ و جامعه شناسی سیاسی شده و امروزه به عنوان یکی از مهم ترین مؤلفههای مشروعیت هر نظام سیاسی محسوب میگردد(افتخاری،۲۶۰:۱۳۸۰). بسیاری از پژوهشگران، درباره اهمیت مشارکت سیاسی به مثابه یک عامل اساسی در تضمین سلامت دموکراسیهای مدرن اظهار نظر کردهاند. هلسیوم[۱]، مشارکت سیاسی را شرکت کردن یا درگیر شدن فرد در فعالیتهای سیاسی میداند و رأی دادن در انتخابات را نمونه بارز مشارکت سیاسی به شمار می آورد(هلسیوم،۱۸۲:۲۰۰۲). به نظر راش[۲]، مشارکت سیاسی درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسی، از عدم درگیری تا داشتن مقام رسمی است(راش، ۱۲۳:۱۳۷۷).
مشارکت سیاسی، یکی از شاخصههای بسیار مهم توسعه سیاسی محسوب میشود. همچنین با مفهوم فرهنگ سیاسی ارتباط تنگاتنگی دارد چرا که افراد در بستر فرهنگ سیاسی که از طریق جامعه پذیری سیاسی برای آنان درونی شده است وارد فعالیتهای سیاسی میشوند. در فرآیند مشارکت سیاسی، عوامل گوناگونی چون سن، جنس، مذهب، موقعیت اجتماعی، انگیزه سیاسی و تحرک اجتماعی تأثیر دارند اما عواملی نیز ممکن است مانع مشارکت سیاسی شوند. ازجمله: عدم پاسخگویی مسئولین حکومتی، نداشتن آزادی در حقوق مدنی، کنترل مطبوعات، استفاده از پلیس علنی و سرکوب جنبشها و احزاب سیاسی(صبوری،۱۴۲:۱۳۸۴).
با توجه به مطالب ذکر شده، باید اذعان شود که گرچه مشارکت در امور سیاسی برای اولین بار حدود دویست سال پیش از طریق حق انتخاب، صرفاً برای مردان، رواج یافت؛ لیکن مشارکت زنان در سیاست در مقایسه با مردان به گونهای متفاوت بوده است زیرا زنان با تأخیری صد ساله به حق رأی و مشارکت در سیاست دست یافتند. در گذشته به لحاظ عدم نیاز به مهارت، مشارکت سیاسی زنان نیاز به آموزش و کسب تخصص نداشت لیکن با شروع انقلاب صنعتی عرصه فعالیت زنان نیز دگرگون شد.
امروزه با وقوع تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی در جوامع و با توجه به رشد و توسعه سیاسی- اجتماعی، گسترش آموزش و پرورش و وسایل ارتباط جمعی نحوه و میزان فعالیت زنان در ابعاد مختلف تحول یافته است اما با این وجود، آنچه بدیهی می نماید این است که کماکان درصد مشارکت سیاسی زنان در امور سیاسی و اجتماعی کمتر از مردان است.
آنچه در پژوهش حاضر از اهمیت برخوردار است، بحث راجع به جایگاه و نقش زنان در عرصه سیاست میباشد. با توجه به این که زنان نیز به عنوان نیمی از آحاد جامعه، منشأ راهگشائی ملی هستند که ایدهها و تدابیر فکری آنها میتواند موجب بالا رفتن کیفیت زندگی عموم شود و از آن جایی که این قشر اجتماعی از حساس ترین اقشار جامعه محسوب میگردند لذا بررسی زمینه حضور زنان در عرصه سیاست و اجتماع ضروری می نماید. همچنین لازم به ذکر است که بررسی مشارکت سیاسی تمامیشهروندان اعم از زن و مرد، در هر جامعهای در بستری از فرهنگ سیاسی حاکم بر آن امکان پذیر میباشد.
در خصوص کشور ایران، مدعای پژوهش حاضر بر این است که مشارکت سیاسی زنان در ایران بعد از انقلاب با فراهم شدن زمینههای شکل گیری فرهنگ سیاسی مشارکتی رو به فزونی بوده است؛ چرا که در ایران قبل از انقلاب، به دلیل ساختار سنتی قدرت، فرهنگ سیاسی از نوع محدود- تبعی بوده و شاه بیشتر حرکتهای اصلاحی در زمینه توسعه سیاسی را سرکوب میکرد.
علی رغم مطالب ذکر شده، باید اذعان شود، هر چند وقوع انقلاب اسلامی ایران منجر به افزایش آگاهی سیاسی و متحول کردن فرهنگ سیاسی گشته لذا از آن جایی که جامعه ایران بعد از انقلاب در یک مرحله گذار به سر میبرد (گذار از جامعه سنتی به جامعه متجدد)، فرهنگ سیاسی حاکم بر آن نیز به تبعیت از این مرحله گذار میان دو شکل متضاد فرهنگ سیاسی تبعی و فرهنگ سیاسی مشارکتی واقع شده است. بنا به همین مسأله، میتوان مهم ترین چالش فرا روی مشارکت سیاسی زنان را در فرهنگ سیاسی همین دوران بررسی کرد؛ چرا که برجا ماندن برخی از مؤلفههای فرهنگ سیاسی تبعی دوران قبل از انقلاب مانند فرهنگ آمریت، عدم تساهل و سعه صدر، خشونت، توهم توطئه، سیاست گریزی، بی اعتمادی سیاسی در فضای شکل گرفته در ایران بعد از انقلاب، چالشهای عمدهای را برای مشارکت سیاسی زنان به وجود آورده است.
با توجه به مطالب فوق، جهت پشتوانه نظری این پژوهش که در چارچوب نظریه گابریل آلموند[۳] و سیدنی وربا[۴] به آن اشاره خواهد شد و با وجود مفروض گرفتن افزایش مشارکت سیاسی زنان در ایران بعد از انقلاب، به دنبال تبیین چالشهای ذکر شده پیش روی این قشر از جامعه در زمینه مشارکت سیاسی خواهیم بود. سپس سعی در ارائه عملی ترین راه کارها در
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است |
خصوص رفع چالشها خواهیم داشت.
۱-۲ واژهها و اصلاحات کلیدی
۱-۲-۱ مشارکت[۵]
مشارکت به اقدامهایی که متضمن حمایت و همچنین درخواست از نخبگان حکومتی است اطلاق میشود. در تعریف مشارکت سیاسی باید به دو نکته توجه نمود :
۱- مشارکت به عنوان اقدامی است که صرفاً واکنشها یا احساسات انتزاعی را شامل نمیشود بلکه احساسات شخصی را نیز در بر میگیرد.
۲- منظور از مشارکت، اقدامات داوطلبانه شهروندان است. بنابراین اقدامات غیر داوطلبانه از حوزه مشارکت خارج میشوند(پای،۱۳۸۰: ۲۴۸).
۱-۲-۲ مشارکت سیاسی[۶]
مشارکت سیاسی، عبارت است از کلیه فعالیتهای شهروندان غیر حکومتی که به صورت داوطلبانه در قالب یک سازمان یا خارج از آن در سطوح ملی یا محلی، به منظور تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم بر انتخاب کارگزاران حکومتی و یا تعیین سیاستها و خط مشی آنان صورت میگیرد(اسماعیلی، ۵۵:۱۳۸۴).
۱-۲-۳ توسعه سیاسی[۷]
توسعه سیاسی، به معنای توانایی ذاتی یک نظام جهت پاسخگویی به نیازهای مردم جهت کسب مشروعیت، مشارکت و رقابت ایدئولوژیک افراد وگروههای اجتماعی در عرصه زندگی سیاسی است(قوام،۱۷:۱۳۷۹). توسعه سیاسی، همچنین تنوع ساختاری، تخصصی شدن ساختارها همراه با غالب شدن فرهنگ دنیوی وسطوح بالای استقلال نظامهای فرعی، روابط سیاسی بر مبنای اعتماد متقابل، افزایش میزان همبستگی و میثاق با نظام سیاسی را شامل میشود(قوام،۱۹:۱۳۸۴).
۱-۲-۴ فرهنگ سیاسی[۸]
اصطلاح فرهنگ سیاسی، بعد از جنگ جهانی دوم در ادبیات توسعه سیاسی مطرح شده است. واژه فرهنگ سیاسی را نخستین بار “گابریل آلموند” در علم سیاست به کار برد. وی معتقد است هر نظام سیاسی شامل الگوی خاصی از سمت گیریها به سوی عمل سیاسی است و این الگو را فرهنگ سیاسی می نامد(آلموند،۳۹۶:۱۹۵۶). از دید آلموند و وربا به عنوان متفکران پیشگام در این زمینه، فرهنگ سیاسی به نظام سیاسی اشاره دارد که در شناختها، احساسات و ارزیابی مردمش درونی شده است و مردم آن را استنباط کرده و در آن قرار میگیرند. چنانچه در نقشهای غیر سیاسی و نظامهای اجتماعی، اجتماعی شدهاند(آلموند و وربا،۱۴:۱۹۶۳). از نظر هر دو متفکر، فرهنگ سیاسی با توجه به چهار سطح تحلیل(نظام سیاسی، سطح درون داد، سطح برون داد و سطح فردی) به سه نوع (محدود، تبعی و مشارکتی) قابل تقسیم است ولی در نهایت از آن جایی که هیچ جامعهای را نمیتوان صرفاً بر اساس یکی از این سه گونه فرهنگ سیاسی بررسی نمود، آنها از نوع چهارمیکه همان فرهنگ سیاسی مختلط است نام بردهاند که تلفیقی از سه فرهنگ ذکر شده(محدود، تبعی و مشارکتی) میباشد(قوام،۱۳:۱۳۷۱).
۱-۳ پیشینه و تاریخچه موضوع تحقیق
– امینی(۱۳۹۰)، با تدوین مقالهای با عنوان اثر فرهنگ سیاسی بر مشارکت سیاسی زنان و دانشجویان، به بررسی برخی از مؤلفههای فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه ایران پس از انقلاب پرداخته و معتقد است ارتباط معناداری میان مشارکت سیاسی و فرهنگ سیاسی وجود دارد. وی در نهایت به این نتیجه رسید، از آن جایی که فرهنگ سیاسی ایران در طول تاریخ دارای مؤلفههایی چون آمریت- تابعیت، خشونت و سیاست گریزی بوده، مشارکت سیاسی نیز کاهش یافته است. همچنین انقلاب اسلامی ایران را نقطه عطفی در تاریخ مشارکت سیاسی میداند. به گونهای که علاوه بر مردان، زنان نیز سهمی برابر در فرآیند مشارکت سیاسی به دست آوردند. تفاوت رساله حاضر با مقاله ذکر شده در آن است که محقق در این رساله علاوه بر بررسی مؤلفههای فرهنگ سیاسی تبعی به عنوان مهم ترین مانع بر راه مشارکت سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب، به برخی موانع دیگر از جمله: موانع ساختاری و غیر ساختاری، شکافهای جنسیتی، جامعه پذیری مردسالارانه و همچنین غالب شدن فرهنگ مردسالارانه اشاره داشته و در نهایت درصدد ارائه راه کارهایی در جهت افزایش مشارکت سیاسی زنان بر آمده است.
– شاپیرو(۲۰۰۸)[۹]، در تحقیقی با عنوان مشارکت سیاسی و کیفیت زندگی، به بررسی رابطه بین این دو متغییر پرداخته است. نتایج این تحقیق نشان میدهد، مردمیکه در سیاست مشارکت میکنند، از زندگی خویش احساس رضایت بیش تری دارند در مقایسه با کسانی که در سرنوشت سیاسی خویش دخیل نیستند. اطلاعات برگرفته شده از آمریکای لاتین نشان میدهد، یک رابطه معناداری میان رأی دادن و رضایت از زندگی وجود دارد. تفاوت رساله حاضر با این تحقیق در آن است که رساله حاضر راجع به مشارکت سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب میباشد نه مشارکت شهروندان آمریکای لاتین و دیگر آن که در این پژوهش میان فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی رابطه معناداری در نظر گرفته شده است.
– فتحی(۱۳۸۵)، در پژوهشی با عنوان بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر مشارکت سیاسی جوانان شهر اسلامشهر، به این نتیجه رسیده است که داشتن دوستان سیاسی و بحث و گفتگو با آنان، آزادی سیاسی و داشتن خانواده سیاسی برمیزان مشارکت سیاسی مؤثر است. همچنین معتقد است میان آگاهی سیاسی و ویژگیهای فردی چون سن، درآمد و تحصیلات با مشارکت سیاسی رابطه معناداری وجود دارد. تفاوت این رساله با پژوهش ذکر شده در آن است که هدف محقق در این رساله به طورخاص، بررسی جایگاه مشارکت سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب، بررسی چالشهای فراروی این نوع از مشارکت و سپس ارائه راه کارهایی در این خصوص میباشد. همچنین محقق در زمینه مشارکت سیاسی زنان، تنها به بررسی عوامل اجتماعی بسنده نمیکند بلکه به زمینههای قانونی، فرهنگی و سیاسی نیز پرداخته است.
– محمدی اصل(۱۳۸۳)، در مقالهای تحت عنوان موانع مشارکت سیاسی زنان بعد از انقلاب، به بررسی اثرات شکاف جنسیتی بر مشارکت سیاسی پرداخته است. وی به این نتیجه رسیده که شکاف جنسیتی، مهم ترین عامل در کاهش مشارکت سیاسی زنان بعد از انقلاب بوده است. همچنین وی معتقد است میان شکاف جنسیتی و نیروهای قانونگذار و عملکرد قوه مجریه در حیطه آموزشی و پرورش ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. تفاوت پژوهش حاضر با مقاله ذکر شده در این میباشد که محقق در این پژوهش، در خصوص مشارکت سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب، فرهنگ سیاسی تبعی را مهمترین مانع در راه رسیدن زنان به مشارکت سیاسی از نوع رقابتی میداند و معتقد است میان فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی رابطه تنگاتنگی وجود دارد.
– ناجی راد(۱۳۸۲)، در فصل چهارم کتاب خویش تحت عنوان موانع مشارکت سیاسی زنان در فعالیتهای سیاسی و اقتصادی، کوشیده است تا مجموعهای از عوامل ساختاری(سیاسی، اقتصادی، قانونی و فرهنگی) و عوامل غیر ساختاری(شخصیتی و فیزیولوژی) را که در کاهش مشارکت سیاسی و اقتصادی زنان در ایران بعد از انقلاب، دخالت داشتهاند را شناسایی و تجزیه و تحلیل کند. آنچه پژوهش حاضر را از کتاب ذکر شده متمایز می سازد، بررسی عوامل مؤثر بر فزونی مشارکت سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب(در بستر فرهنگ سیاسی مشارکتی)، بررسی چالشهای فراروی این قشر از جامعه در خصوص مشارکت سیاسی شان(در بستر فرهنگی سیاسی تبعی) و سپس ارائه راه کارهایی در جهت رفع چالشهای موجود میباشد. در نهایت آن که محقق در این پژوهش به مشارکت اقتصادی زنان نپرداخته است و در خصوص موانع موجود بر سر راه مشارکت سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب، موانع ساختاری و غیر ساختاری را در ذیل فرهنگ سیاسی تبعی توضیح میدهد.
– چابکی(۱۳۸۲)، در تحقیقی با عنوان مشارکت سیاسی و جنسیت: بررسی مقایسهای مشارکت سیاسی دانشجویان پسر و دختر در تهران، به این نتیجه رسید که زنان علاقه مندی سیاسی کمتری در مقایسه با مردان دارند و فعالیتهای سیاسی آنان کمتر از مردان، جنبه فعالانه دارد. بینش سیاسی زنان بیش از مردان تحت تأثیر خانواده شکل میگیرد. زنان دیرتر از مردان توجه به مسایل سیاسی را آغاز میکنند. نتایج این پژوهش نشان میدهد که شغل و تحصیلات پدر و مادر رابطه معنا داری با علاقه مندی سیاسی دختران دارد. تفاوت این رساله با تحقیق چابکی، درآن است که محقق در این رساله صرفاً به مباحث جنسیتی اکتفا نکرده و نوع فرهنگ سیاسی حاکم بر ایران پس از انقلاب را بیش از عامل جنسیت در کاهش یا افزایش مشارکت سیاسی زنان دخیل دانسته است.
– کار(۱۳۸۰)، در کتاب م
شارکت سیاسی زنان: موانع و امکانات، به بررسی حقوق زنان در کشورهای جهان سوم پرداخته است. وی به این نتیجه رسیده که حقوق زنان در عرصههای جا به جای قدرت دارای حساسیت اجتماعی بوده است و گروههای سیاسی در صورت جلب خواستههای زنان، میتوانند حمایت آنان را از آن خود سازند. وی همچنین بیان داشته که سیاسی شدن حقوق زنان دارای پیامدهایی است. از جمله: ۱- نگاه ابزاری به زن ۲- نمایشی بودن پستهای مدیریت سیاسی زنان. از دید او هر کدام از این دو پیامد در کاهش مشارکت سیاسی زنان نقش عمدهای را ایفا میکنند. تفاوت پژوهش حاضر با کتب مهر انگیز کار در آن است که محقق در این رساله به طور خاص به دنبال بررسی جایگاه مشارکت سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب اسلامی میباشد نه بررسی حقوق زنان در کشورهای جهان سوم. همچنین فرهنگ سیاسی تبعی را به عنوان مهم ترین چالش پیش روی مشارکت سیاسی زنان در نظر گرفته است.
– بشیریه(۱۳۸۰)، نیز در کتابی تحت عنوان موانع توسعه سیاسی در ایران، سه مانع عمده در ساختار قدرت سیاسی ایران بر میشمارد که عبارت اند از: ۱- تمرکز منابع قدرت به عنوان ویژگی اصلی فرآیند تکوین ساخت دولت مطلقه مدرن ۲- چند پارگی اجتماعی و فرهنگی ۳- ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی گروه حاکمه. از آن جایی که در این کتاب، توسعه سیاسی به معنای توسعه مشارکت و افزایش رقابت میان گروههای اجتماعی در زندگی سیاسی است، بشیریه به این نتیجه رسیده است که در کشورهای در حال توسعهای چون ایران به جای توسعه سیاسی، با سطوح و درجات گوناگونی از توسعه نیافتگی و نااستواری سیاسی مواجه ایم. وی موارد ذکر شده را در کاهش مشارکت سیاسی دخیل میداند چرا که از نظر او توسعه سیاسی، همان توسعه مشارکت است. پس عوامل بازدارنده توسعه سیاسی، در واقع همان عوامل بازدارنده مشارکت سیاسی نیز میباشند. تفاوت این پژوهش با کتاب بشیریه در این نکته نهفته است که محقق در این پژوهش به شکلی خاص در صدد بررسی موانع موجود بر سر راه مشارکت سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب اسلامی میباشد و فرهنگ سیاسی تبعی به همراه مؤلفههای آن را مانع عمده در راه رسیدن زنان به فرهنگ سیاسی رقابتی میداند.
– بشیریه(۱۳۷۶)، در کتاب جامعه شناسی سیاسی خویش، بیان داشته که زنان در عرصههای سیاسی به گونهای منفعل عمل میکنند و تا حدود زیادی تحت تأثیر گرایشهای سیاسی مردان قرار میگیرند. او دلیل اصلی انفعال زنان را سلطه مردان بر عرصههای سیاسی میداند. همچنین بی تفاوتی سیاسی زنان را به عنوان یکی از واقعیتهای انکارناپذیر تاریخ سیاسی انسان دانسته و به این نتیجه رسیده که انفعال سیاسی زنان تنها میتواند نتیجه منطقی چنین سلطهای باشد. تفاوت رساله حاضر با کتاب ذکر شده در آن است که در این رساله، برجا ماندن برخی از مؤلفههای فرهنگ سیاسی تبعی از دوران پیش از انقلاب در دوران کنونی(دوران پس از انقلاب)، عامل اصلی انفعال و بی تفاوتی زنان در امر سیاست تلقی شده است.
– براث[۱۰] (۱۹۷۷)، در کتابی با عنوان مشارکت سیاسی: چرا و چگونه مردم در سیاست درگیر میشوند؟ به بررسی ویژگیهای اجتماعی- اقتصادی مرتبط با مشارکت سیاسی پرداخته و معتقد است که مشارکت سیاسی در تمام سطوح، بر طبق پایگاه اجتماعی- اقتصادی، تحصیلات، جنسیت، مذهب و محیط سیاسی فرق میکند. او در نهایت به این نتیجه رسیده است افرادی که از میزان تحصیلات بالاتری برخوردارند، میزان مشارکت سیاسی شان بیشتر است. همچنین افراد طبقه متوسط نسبت به طبقه پایین، مشارکت بیشتری دارند. مسن ترها نسبت به جوان ترها، ساکنان شهری نسبت به ساکنان روستایی، مردها نسبت به زنان از میزان مشارکت سیاسی بیشتری بر خوردارند. تفاوت پژوهش حاضر با کتاب براث در آن است که محقق در این پژوهش به دنبال بررسی تأثیر فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه ایران پس از انقلاب در کاهش یا افزایش مشارکت سیاسی زنان میباشد و معتقد است میان فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی رابطه معناداری وجود دارد.
به طور کلی باید اشاره نمود که منابع ذکر شده هر چند منابع ارزشمندی هستند اما به صورت جامع به بررسی موضوع پژوهش ما نپرداختهاند. تفاوت پژوهش حاضر با کارهایی که تاکنون در این زمینه صورت گرفته در این میباشد که ما در میان انواع و اقسام مشارکت اعم از مشارکت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، مشارکت سیاسی را بر گزیده ایم و تمرکز خاص ما از میان اقشار مختلف جامعه بر روی قشر زنان و به لحاظ زمانی دوران پس از انقلاب اسلامی میباشد. این پژوهش بر اساس چارچوب نظری گابریل آلموند و وربا صورت گرفته و در صدد تبیین مهم ترین چالشهای فراروی مشارکت سیاسی زنان پس از انقلاب در بستر فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه ایران و همچنین به دنبال ارائه راه کارهایی عملی در خصوص رفع چالشهای پیش آمده میباشد.
[جمعه 1399-09-21] [ 02:28:00 ب.ظ ]
|