پیچیدگی مفهوم فضا، همانند سایر علوم متافیزیکی، باعث شده است تا برخی ازمتفکران در برابر شکارمفهومی آن عاجز بمانند. برای مثال کیت و پایل اظهار میدارند “به ندرت روشن است که فضا، واقعی، پنداری، نمادین، استعاری یا چیز دیگر است” و یا آندرو سایر، جامعه شناس شهری رئالیست به اسرارآمیز بودن فضا با وجود آشنا بودن آن اشاره می کند. به هر حال، به رغم پیچیدگی، تلاش برای دستیابی به فضای مفهومی آن کماکان و بی وقفه از زمانیکه بشرفکرت آموخت و پیرامون مفهوم متافیزیکی و انتزاعی به تأمل و تفکر پرداخت، با توجه به فراز و نشیبهایی و با توجه به تأثیر و تأثرمتقابل بین حوزه های مختلف فکری، از جمله تبادل بین فلسفه و علم ، و به ویژه علم فیزیک، و سایر عوامل و تعیینات بیرونی ادامه داشته است.(افروغ، ۱۳۷۷: ۱).
در علم فضا، فضا فی نفسه متغیر مستقلی است که می تواند نقش و تأثیر عمده ای در نگرشها، رفتارها و فرآیندهای اجتماعی داشته باشد.برخورد جوهری با فضا به مثابه آن است که فضا، محتوایی تعیین کننده داشته و می تواند مستقلاً علت پیدایی حوادث خاص باشد. فضا، شیئی مستقل و برخوردار از نیروی علی است. سنتاجغرافی دانهای انسانی که نقش فضا را در تبیین پدیده های فرهنگی- اجتماعی و روانی مهم دانسته اند، سعی کرده اند تا جوامع مختلف را براساس ماهیت و مقولات فضایی آنها تحلیل کنند و دنیای اجتماعی را از زاویه تمایزات فضایی آنها دیده و تبیین نمایند. تلاش جغرافیدانان به تعبیر ورلن، تحلیل و علت یابی مکانی وجوه غیر مادی روانشناختی و فرهنگی- اجتماعی در دنیای فیزیکی است.
بسیاری از طرفداران این نحله سعی می کنند از مقولات فضایی مثل فاصله، طول، عرض، ارتفاع و… مقولات مورد استفاده درتوصیف موقعیت ها و حرکات اشیای مادی، کما بیش و متأثر از رویکرد هندسی، مکانیکی خود برای توصیف و تبیین سایر پدیده های غیرمادی استفاده کنند. البته به کارگیری این مقولات اختصاص به جغرافیدانان نداشته است، بلکه شماری از جامعه شناسان از جمله جورج زیمل نیز به گونه ای از این مقولات برای نظریه پردازیهای خود و تبیین رفتارهای اجتماعی بهره جسته است،هرچند استفاده از این مقولات دلیلی برای فضاگرایی آنان نیست.
در این بین، گرایشی قابل تامل وجود دارد که تمام کسانی که به نحوی شرایط جغرافیایی یا عوامل فیزیک یا مادی را در تبیین پدیدههای روانی و فرهنگی- اجتماعی عمده می کنند در مقوله فضاگرایی جای گیرند. برپایه این گرایش، تمام جبرگراییهای زیستی، جغرافیایی، جنسی و نژادی و کم وبیش تبیینات زیست شناسی اجتماعی، محکوم به علت گرایی فضایی اند. (همان، ۹).
ناکارآمدی فضا گرایی در دهه ۶۰ در اثر عواملی از قبیل پیشرفت فیزیک نوین، ظهور، فرهنگهای متفاوت در شرایط جغرافیایی یکسان، اهمیت عوامل انسانی و تسلط روز افزون انسان بر طبیعت که در کل باهرگونه فضا گرایی و تحلیل تک عاملی جبر گرایانه چالش داشت، واکنشهایی برانگیخت. یک طرف طیف این واکنش را مارکسیست ها تشکیل می دادندکه به طور کامل قضا را نفی کردند. به نظر آنان، تمامی روابط و فرآیندهای فضایی در واقع روابط اجتماعیند که شکل فضایی پیدا کرده اند. فضا از طریق روابط اجتماعی و رفتارهای اجتماعی مادی ساخته می شوند. در این بین، جغرافیدانان صرفا نقشه برادران علوم اجتماعیند که آثار فرآیندهایی که در رشته های دیگر از جمله جامعه شناسی، اقتصاد و غیره، تحلیل می شوند نقشه برداری می کنند. آنچه جغرافیدانان ترسیم می کنند، یعنی شکل فضایی روابط اجتماعی جالب است، اما فاقد هرگونه اثر مادی است. (همان،۱۰).
لوفور فضا را نه یک موجود ذهنی و نه یک موجود عینی می داند، بلکه از دید وی، فضا یک واقعیت اجتماعی است و به تعبیر خود وی، مجموعه ای از روابط و اشکال اجتماعی است. فضا یک محصول تولیدی است، اما برخلاف سایر محصول های ساده، شامل اشیای تولید شده و روابط متقابل بین آنها نیز می باشد. او براین باور است که هر شیوه ی تولیدی، فضای خود را دارا است. از دید لوفور فضای فیزیکی(طبیعی) در حال محو شدن بوده و هر جامعه ای و طبعا هرشیوه ی تولیدی فضای خود را به وجود می آورد. (همان،۱۷).

 

دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است

 

۲-۱۶-۱ دیدگاه فضایی جورج زیمل:

 

 

جورج زیمل در مقایسه باسایر پیشگامان جامعه شناسی بیشترین استفاده را ازمقولات فضایی را به خود اختصاص داده است. قصد زیمل ساخته و پرداخته کردن ” هندسه زندگی اجتماعی” بوده است.
زیمل جامعه را کنش متقابل بینافراد تعریف می کند و وظیفه علم را توصیف صورتهایی می داند که کنشهای مختلف به خود می گیرد. صرف نظر از اهمیت اعداد که در جامعه شناسی صوری وی عمدتا استعاره ای ریاضی است و در نظریه پردازیهای وی نقش اساسی دارد، استفاده از استعاره های هندسی و مقولات فضایی از جمله فاصله و تأثیر ش بر روابط اجتماعی، او را درقلمرو معدود جامعه شناسانی قرار می دهد که در نظریه پردازیهای خود به فضا توجه داشته است. در اندیشه وی سه وجه اساسی ابعاد فضایی جهان فیزیکی که می تواند در نظریه پردازی های سطح خود موثر باشد به عبارت زیر است:
منحصر به فرد بودن فضای جغرافیایی؛
تحرک یا بی تحرکی اشیا و مصنوعات موجود در این فضا؛
نزدیکی یا فاصله عاملان از یکدیگر واز اشیا ساکن و بی تحرک؛
منحصر به فرد بودن فضا از دید زیمل بدان معناست که اگر یک شی را تنها از یک زاویه استقرار فضایی لحاظ کنیم، همیشه منحصر به فرد خواهد بود. به توصیفی دیگر در هر زمان خاص، یک شی تنها می تواند یک موضع خاص را اشغال کند. حتی اگر ازهر حیث شبیه یکدیگر باشند، تنها بدین لحاظ که فضای متفاوتی اشغال کرده اند، از یکدیگر متمایز خواهند بود.
موقعیت تعریف شده فضایی اشیا مادی بی تحرک نیز محور اجتماعی با اهمیتی برای تعاملات انسانی است. این موقعیت مشخص و تعریف شده می تواند یک ساختمان و یا یک روستا و یا یک شهر خاص باشد. نقاط ثابت در جهان فیزیکی، محوری عمده برای روابط اجتماعی عاملان بوده و در واقع زمینه ای اجتماعی برای تمام عاملانی است که به نحوی این اشیای ساکن و موقعیت های تعریف شده فضایی را در کنشهای روزمره خود ادغام کرده اند.
مقوله سوم زیمل، ریشه در مقوله مواضع منحصر به فرد اشیا در جهان فیزیکی دارد. به دلیل آنکه اشیا و اجسام عاملان، همزمان نمی توانند موضع مشابهی اشغال کنند، همواره فاصله ای بین آنها وجود دارد که می توان با توجه به یک معیار واحد سنجش فضایی آنها را نزدیک یا دور دانست. کانون توجه زیمل، فاصله بین عاملان بویژه تغییراتی است که به دلیل فاصله اجتماعی بین عاملان در روابط اجتماعی ایجاد می شود. (همان، ۳۳-۳۵).

 

 

۲-۱۶-۲ دیدگاه فضایی امیل دورکیم:

 

 

دورکیم برخلاف فلسفه متعارف، معتقد است که مفاهیم عمده تفکر انسانی، زمان، فضا، علیّت و غیره به نحوی ریشه در جامعه دارد. ازسوی دیگر تحلیلی که وی از دین ارائه می کند، در نهایت آنها را با ماهیت روابط اجتماعی پیوند می زند. به تعبیر دورکیم کارکرد اصلی دین تنظیم نیازها و کنشهای انسانی از طریق اعتقاد به امر مقدس و اتصال افراد از طریق آیینها و مناسک جمعی به گروه است. چون عقاید مذهبی درونی شده اند، و به نوبه خود نیاز تعلق به آیینها و شرکت در مناسک گوناگون را ایجاد می کند. با شرکت افراد در این مناسک، عقاید مذهبی درونی شده، و استحکام می یابند و بدین ترتیب وظیفه تنظیم و اتصال افراد به اوامر و نواحی گروه تقویت می شود.
به نظر وی، دینتنها یکسری احساس و رفتار نیست، حتی مهمترین مقولات تفکر، شامل تفکر در مورد زمان و مکان نیز دنیای دین شکل گرفته است. مفهوم زمان نیز ابتدا از شمردن فاصله بین مراسم دینی نشات گرفته است. اما جدا از تقلیل گرایی جامعه ای و تحلیل مقولات ذهنی و دینی به جامعه، در اندیشه دورکیم هرچند اشیای مادی و آرایش فضایی این اشیا برخوردار از هیچ نیروی اساسی نیستند اما تا حدی سرعت و جهت تحولات اجتماعی بستگی به آنها دارد.(همان،۳۷).

 

 

۲-۱۶-۳ دیدگاه فضایی موریس هالبواکس:

 

 

موریس هالبواکس با تأسی به دور کیم به تحلیل رابطه فرد و جامعه می پردازد. مطابق نظریه وی حافظه و ارزشیابی عاملان همواره تابع شرایط اجتماعی است. به تعبیر وی، افراد در کنشهای خود همواره به حافظه جمعی توجه داشته و به سوی آن جهت گیری می کنند و طبعا توسط آن تعیین می یابند. وی حافظه جمعی را برحسب تمایزات و ابعاد فضایی و زمانی آن تحلیل می کند.هالبواکس محیط مادی یک واحد جغرافیایی را که در آن حافظه جمعی حفظ می شود جزیی از جامعه می داند که بیانگر شیوه زندگی مشترک افراد است. اگر چه عناصر محیط مادی برخوردار از تواناییها و ظرفیتهای عاملان نیستند، اما ما آنها را درک می کنیم، چون حاوی معنایی هستند که به راحتی فهم می شوند، همچنین توسط گروهی شکل گرفته اند که ما عضوی از آن هستیم: “مکان و گروه، هرکدام نشان از دیگری دارند”. در این رابطه متقابل، حافظه های جمعی به محیط های فیزیکی کنش انتقال می یابد. به زعم هالبواکس، دوشادوش دگرگونی جهان اجتماعی جهان اجتماعی، معنای نمادین محیط مادی آن نیز تغییرمی کند. و همراه با تغییر محیط مادی، گروه نیز دگرگون می شود.
در این بین، معنای محتوای نمادین مصنوعات مادینامتحرک برای تضمین و تأمین جهتگیریهای اجتماعی، آشکار می شود. در اندیشه هالبواکس، محتوای نمادین تنظیمات فضایی و بی تحرکی فضایی آن به رغم تغییرات اجتماعی بیانگر تداوم، و هم انتقال دهنده حافظه جمعی از نسلی به نسل دیگر است(همان،۳۸).

 

 

۲-۱۶-۴ دیدگاه فضایی ویلفردوپارتو:

 

 

پارتو الگوهای فضایی را در آرایش اشیا و مصنوعات مادی و در رابطه با نحوه کنش تحلیل می کرد. در بحث کنشهای منطقی، تلویحاً به اهمیت تمایزات فضایی وجوه فیزیکی موقعیتهای کنش توجه داشت. در نظریه وی، کنش منطقی تناسبی با شرایط عینی موقعیت کنش دارد، هرچند رابطه بین کنش و شرایط عینی در نظریه وی روشن نیست. در اندیشه وی اهمیت عناصر فضایی در پیوند با روابط عاطفی نسبت به مکتبهای مختلف مورد بحث قرار می گیرد.
پارتو عوامل تعیین کننده کنشهای غیر منطقی را بازمانده ها می نامد. این عوامل، از مشاهده و استدلال صحیح به دست نمی آید، بلکه ریشه در بعد عاطفی افراد دارند. پارتو یکی از انواع بازمانده ها را بقای پیوند مردم با مکانها” می نامد. وی بر این عقیده است اهمیت رابطه عاطفی با مکانها ریشه در پیوند و رابطه با خانواده و اجتماع دارد. در اندیشه پارتو الگوهای موجود درآرایش فضایی اشیا و مصنوعات مادی، محشون از نمادهایی است که از محتوای روابط عاطفی روابط اجتماعی به آنها منتقل شده است. دنیای فیزیکی به لحاظ نمادین توسط دنیای اجتماعی شکل میگیرد و دنیای فیزیکی نمادین نیز به نوبه خود کنشهای اجتماعی را شکل و سازمان می دهد. ریمونآرون، پیوند و رابطه افراد با یکدیگر و مکانهای خاص را در اندیشه پارتو جزو بازمانده هایی می داند که هدف آنها بقای مجموعه ها- حفظ تدابیر موجود، پذیرش قطعی فرامین و امتناع از تغییر- می باشد. (همان، ۴۰).

 

 

۲-۱۶-۵ دیدگاه فضایی ماکس وبر:

 

 

مارکس وبر، جهان فیزیکی را فی نفسه فاقد معنا می داند، اما معتقد است که جهان فیزیکی می تواند نقشی به مثابه شرایط و یا پیامدهایی داشته باشد که کنش عقلانی و هدف دار به آن توجه داشته و به سوی آن جهتگیری کند. جهان فیزیکی در رابطه با فعالیتهای هدف دار ومعنادار می تواند یا نقشی در پیشبرد اهداف عاملان ایفا کند ویا محدودکننده آن باشد.
از دید وی، جهان مصنوعات فیزیکی و مادی ازاهمیت زیادی برای اشکال مختلفی از روابط اجتماعی و تقسیم کار برخوردار است. هرچه انسان به طور مستمرو پایدار درمعرض محیطی از مصنوعات مادی، (برای مثال زندگی شهری)، قرار گیرد، فعالیتهای او بیشتر تخصصی می شود. وبربه تعبیر ورلن، از سه زاویه مصنوعات را مهم می داند. ۱) این مصنوعات درچارچوب فرایند و سیرتکاملی عقلانیت در جهان غرب با اهمیتند؛ ۲) عامل محدود کننده ای برای نفوذ و اقتدار فرهمندیند؛ ۳) محیط بر کنشهای متمایز فردیند.

 

 

۲-۱۶-۶ دیدگاه فضایی پیتریمسوروکین:

 

 

سوروکین به منظور ارائه الگوی فضایی برای جهان اجتماعی متکی برجهان فیزیکی-هندسی تلاشهایی از خود نشان داد. پدیده های اجتماعی- فرهنگی، همیشه جایی نمود پیدا می کنند، این پدیده ها همواره موقعیتی را در زمینه اجتماعی اشغال می کنند و از این زاویه با سایر پدیده ها مرتبط می شوند. بنابراین، گونه ای از برداشت فضایی برای توصیف و ساختمند کردن پدیده های اجتماعی- فرهنگی الزامی است. با وصف براین، پدیده های اجتماعی- فرهنگی به مثابه معانی محض، ماهیتا مادی نبوده و از طول، اندازه یا حجم برخوردار نیستند. بنابراین صحیح نیست آنها را جزء جهان فیزیکی به حساب آوریم. “معانی محض، کاملا خارج از هرگونه فضای جغرافیایی قرار دارند، چه این فضا، فضای سه بعدی مکانیکی کلاسیک باشد، چه فضای لوباچوسکیوریمن و چه هرگونه فضای مکانیکی، هندسی وتوپو لوژی دیگر”. (همان، ۴۱).

 

 

۲-۱۶-۷ دیدگاه فضایی تالکوتپارسونز:

 

 

کونا معتقد است که فضا در مراحل مختلف توسعه نظریه کنش از دید پارسونز، معانی متفاوتی داشته است. پارسونز در کتاب ساختار کنش اجتماعی، اهمیت مقولات اقلیدسی- مکانیکی را برای الگوی صوری کنش و در کتاب نظام اجتماعی، اهمیت به فضا به معنای اراضی آن را در تحولات مربوط به هستی جامعه بررسی می کند. در ساختار کنش اجتماعی، پارسونز در ابعاد گوناگون فضایی موجود در مفهوم مکانیکی- اقلیدسی فضا را نسبت به نظریه کنش، نامربوط می داند. “به همان معنا که پدیده های کنش ذاتاًزمانیند، فضایی نیستند”. با هرکنشی یک دوره زمانی وجود دارد که دامنه آن از طراحی هدف تا انتخاب وسیله کنش مربوط وسعت دارد. در این سطح انتزاعی ، نه مفهوم فضایی مکانیکی- اقلیدسی و نه بعد فضایی جهان فیزیکی، هیچکدام در نمایش صوری مراحل مختلف این دوره زمانی، نقشی ندارند. بدین ترتیب، درک ساختار صوری کنشهای اجتماعی، ربطی به نمایش فضایی جهان فیزیکی ندارند.(همان، ۴۲).

 

 

۲-۱۶-۸ دیدگاه فضایی شوتز و لاکمن:

 

 

از دید شوتز، تجارب جسمانی وفیزیکی عامل به موقعیت او در جهان فیزیکی بستگی داردو بعد فضایی در ساخت و فهم بنیاد دنیای اجتماعی، عنصری حیاتی است. شوتزعلاقمند دو جنبه از بعد فضایی جهان فیزیکی است: چگونه جهان روزمره عامل، ساختی فضایی پیدا می کند؟ و این امر چه نتایجی برای فرآیندهای ذهنی در ساخت واقعیت های اجتماعی دارد؟
“انسان در قالب نگرش طبیعی، عمدتا علاقمند به آن بخش ازجهان زندگی روزمره است که درون محدوده اش بوده و به صورت دایره زمانی و مکانی، اطراف او را گرفته است. مکانی که جسم من در جهان اشغال می کند، حضور بالفعل من، نقطه عزیمت وضعیت من در فضا ست”.
از دید شوتز و لاکمن، حضور مستقیم و بلافصل جسم در جهان فیزیکی، نقطه عزیمت تمام جهتگیریها در این جهان است. ابعاد و فواصل جهت گیری، عطف به این حضور بلافصل تعیین می یابد وبا سایر عوامل سازنده بعد فضایی- فیزیکی جهان عامل در رابطه با آن عمل می کند. شوتز بین جهان فیزیکی در محدوده دسترسی مستقیم و محدوده دسترسی بالقوه تمایز قائل می شود.
این نکته، اساس بحث شوتز در خصوص آرایش فضایی جهان زندگی روزمره از چشم انداز عاملان فعال محسوب می شود. شوتز ولاکمن ابعاد فضایی جهان فیزیک و جهان اجتماعی کنش را در رابطه متقابل می بینند. اگر این ایده شوتز و لاکمن را بپذیریم که جهان فیزیکی بلا فصل، پیش شرطی برای تعامل چهره به چهره است، روشن است که الگوی فضایی تحرک ناشی از جنب و جوش جسم انسانی وجه با اهمیتی در ساخت روابط اجتماعی است. ازیک سو، بعد فضایی وارد تفکیک اجتماعی شناخت و ناشناختگی، آشنایی و بیگانگی، نزدیکی و فاصله اجتماعی بین عاملان،وازسوی دیگر، تفکیک اجتماعی، وجه محوری تجربه ذهنی سازمان فضایی جهان زندگی می شود.
به علاوه، جهان مصنوعات نیز در اندیشه شوتز نقش مهمی در انتقال سنتهای مربوط به معانی میان ذهنی ایفا می کند. اهمیت مصنوعات مادی نامتحرک درون فضاهای کنش و فضاهای فیزیکی روزمره برای ساخت ذخیره های شناخت عاملان کاملا آشکار است. از طریق تداوم زمانی، فیزیکی و وجه نمادین آنها، این مصنوعات عامل مهمی در تمایز یافتگی فضایی جهان اجتماعیاند. البته اینها عواملی هستند که همیشه و فقط از طریق عامل انسانی ساخته و بازسازی می شوند، عاملی که به نوبه خود توسط جهان اجتماعی شکل می گیرد. (همان،۴۹).




 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت