مد به شکل U معکوس است. بهطوری که بر اساس این فرضیه، در مراحل اول توسعهی اقتصادی، همزمان با افزایش درآمد سرانه، نابرابری توزیع درآمد افزایش و پس از رسیدن به سطح معین یا نقطهی بازگشت، نابرابری توزیع درآمد به تدریج کاهش مییابد.
در دههی ۱۹۹۰، با مشاهدهی شواهدی مبنی بر وجود رابطهی بین شاخصهای مختلف تخریب محیطزیست و درآمد سرانه بهصورت U معکوس، شبیه رابطهی موجود بین درآمد سرانه و نابرابری درآمد در منحنی کوزنتس اولیه، منحنی کوزنتس در مطالعات مربوط به محیطزیست، نیز وارد و رابطهی مذکور بین رشد اقتصادی و شاخصهای مربوط به آلایندگی (کیفیت محیطزیست) بهصورت U معکوس به منحنی زیستمحیطی کوزنتس معروف شد (برقی اسگویی، ۱۳۸۷).
یک سوال کلی در مورد مطالعهی ارتباط بین تولید ناخالص داخلی GDP و انتشار CO2 وجود دارد و این است که آیا این ارتباط همیشه خطی خواهند ماند؛ برای مثال رشد GDP منجر به انتشار CO2 بیشتری میشود (کایا و یوکوبوری، ۱۹۹۳). در اوایل دههی ۱۹۹۰، تقریبا به طور همزمان، شافیک و پاندیپادیای (۱۹۹۳) و گروسمن و گروکر (۱۹۹۵) پیشنهاد کردند که این ارتباط میتواند اصلاح شود و رابطهی U شکل معکوس برای ارتباط بین GDP سرانه وانتشار CO2 سرانه، درنظرگرفتند (روبالینو- لوپز و همکاران، ۲۰۱۳). به شکل ۱، نگاه کنید.
شکل ۳-۱: منحنی زیستمحیطی کوزنتس
CO2 pc
GDP pc
مرحله۱: تخریب محیط زیست
مرحله۲ : تثبیت محیطزیست
مرحله۳: بهینه سازی محیطزیست
این فرضیه مبنای مطالعات زیادی قرار گرفته است که اولین مطالعهی تجربی دربارهی EKC، توسط گروسمن و گروکر در سال ۱۹۹۱ در قالب گزارش مطالعاتی با عنوان اثرات زیستمحیطی موافقتنامهی تجارت آزاد آمریکای شمالی انجام گرفت و به بررسی اثر دیاکسید گوگرد و ذرات معلق در هوا (بهعنوان شاخصهای آلودگی) بر تولید ناخالص داخلی (بهعنوان متغیر وابسته) پرداختند. ایشان همچنین از تجارت آزاد بهعنوان متغیر برونزا در مطالعهی خود استفاده نمودند. نتایج مطالعهی آنان وجود منحنی EKC را در منطقه آمریکای شمالی بررسی و تایید مینماید؛ اما مالر و داسگوپتا (۱۹۹۴)، نخسین بار اصطلاح منحنی زیستمحیطی کوزنتس را به دلیل شباهت این منحنی با منحنی پایهای کوزنتس به کار بردند.
بر اساس فرضیهی EKC، رشد اقتصادی همواره منجر به تخریب محیطزیست نمیگردد. مطالعات زیادی در زمینهی بررسی صحت فرضیهی کوزنتس، برای کشورهای مختلف دنیا با سطوح متفاوت از رشد اقتصادی و کیفیت محیطزیست و برای آلایندههای متفاوتی صورت گرفته است. اگر فرضیهی EKC مورد تایید قرار گیرد در این صورت با توجه به ویژگی کوزنتس، رشد اقتصادی میتواند به جای اینکه تهدیدی، برای محیطزیست باشد تبدیل به ابزاری برای بهبود کیفیت محیطزیست گردد.
۳-۲-۳ مبانی نظری منحنی زیستمحیطی کوزنتس
فرضیهی زیستمحیطی کوزنتس بیان میکند هنگامی که، اقتصاد مسیر توسعه را طی میکند در ابتدای این مسیر، اگر شاخصهای مربوط به تخریب محیطزیست را اندازه بگیریم، درمییابیم که همراه با افزایش رشداقتصادی، تخریب محیطزیست نیز در حال افزایش است تا جایی که اصطلاحا به آن نقطهی بازگشت میگویند، پس از رسیدن اقتصاد به نقطهی بازگشت رابطهی بین رشداقتصادی و تخریب محیطزیست منفی میشود. درست است که رشداقتصادی طبق نظریهی «ضد رشد» با خود خرابیهای زیستمحیطی به همراه میآورد؛ ولی در این قسمت میخواهیم بررسی کنیم که چه ادبیات و مبانی نظری در پشت این فرضیه قرار دارد که باعث میشود ارتباط مثبت بین رشداقتصادی و تخریب محیطزیست پس از رسیدن اقتصاد به مقدار مشخصی از سطح درآمد (نقطهی بازگشت) به یک ارتباط منفی تبدیل شود.
۳-۲-۳-۱ اثر رشد اقتصادی بر منحنی زیستمحیطی کوزنتس
گروسمن و گروکر (۱۹۹۵)، معتقدند که در مرحلهی اولیه از فرآیند توسعه، هنگامی که اقتصاد از نوع کشاورزی و فعالیتهای وابسته به آن میباشد، شدت آلودگی کم است؛ اما هنگامی که اقتصاد به سمت صنایع سنگین حرکت میکند آلودگی تمایل دارد افزایش یابد و سپس هنگامی که اقتصاد به سمت فنآوریهای پیشرفته و خدمات انتقال یابد از شدت آلودگی کم خواهد شد؛ در واقع هنگامی که کشورها در پایینترین پله از نردبان توسعه قرار دارند تا مرحلهی متوسط از این نردبان توسعه، شدت آلودگی احتمالا روبه افزایش است؛ ولی پس از رسیدن به یک نقطهی آستانه، شدت آلودگی کاهش مییابد.
اثر رشد اقتصادی بر منحنی زیستمحیطی کوزنتس از طریق سه اثر قابل بیان است: اثر مقیاس، اثر ساختار و اثر فنآوری که در ادامه به توضیح هریک از این اثرات میپردازیم.
اثر مقیاس از این واقعیت ناشی میشود که افزایش تولید در اقتصاد مستلزم استفادهی بیشتر از نهادهها در قالب مواد و منابع طبیعی است. تولید بیشتر، باعث تولید زباله و گازهای گلخانهای در فرآیند تولید میشود که به تخریب محیطزیست کمک میکند رشداقتصادی که لزوما باید با گسترش مقیاس تولید صورت بگیرد، دارای پتانسیل منفی موثر بر کیفیت محیطزیست است (گروسمن و گروکر، ۱۹۹۵؛ اوربو و اوموتور[۲۷]، ۲۰۱۱).
اثر مقیاس از طریق دو کانال باعث ایجاد فشار بر کیفیت محیطزیست میشود:
فشار ناشی از افزایش استفاده از منابع؛
افزایش تولید زباله همراه با اثر آلودگی (اوربو و اوموتور، ۲۰۱۱).
بدیهی است که مقیاس اقتصاد یک تابع یکنواخت از افزایش درآمد است؛ البته هنگامی که دو اثر دیگر کنترل شود (چن[۲۸]، ۲۰۰۷).
اثر ساختار بیانگر نسبت نوع فعالیت تولیدی در حجم اقتصا
د است (اوربو و اوموتور، ۲۰۱۱)؛ یعنی مقدار درصد هریک از فعالیتهای اقتصادی که در تولید محصولات نقش داشتهاند را اثر ساختار گویند. پانایوتو[۲۹] (۱۹۹۳) بیان میکند زمانی که تولیدات یک اقتصاد از کشاورزی به سمت صنعت انتقال مییابد، شدت آلودگی زیاد میشود و علت این امر، این است که منابع بیشتری مورد بهرهبرداری قرار میگیرند و میزان اتلاف منابع نسبت به سرعت احیاء منابع، شروع به بیشتر شدن میکند؛ درحقیقت همراه با رشداقتصادی ساختار تولید تغییر خواهد کرد و از اقتصاد مبتنی بر کشاورزی به سمت اقتصاد مبتنی بر صنایع آلودهکننده حرکت میکند که شدت آلودگی در این مرحله از رشداقتصادی بالاست؛ ولی در نهایت به یک اقتصاد تمیز مبتنی بر خدمات با فنآوری پیشرفته و دانش میرسد که در این مرحله، شدت آلودگی همراه با رشداقتصادی کاهش مییابد. این همان اثر ساختار است. احتمال میرود که اثر ساختار یک تابع غیریکنواخت از درآمد، مانند منحنی U شکل معکوس باشد (چن، ۲۰۰۰۷).
اثر فنآوری از تاثیر پیشرفت در تکنولوژی مطرح میشود. به طور کلی، پیشرفت در تکنولوژی، آلودگی را از طریق کاهش مصرف مواد اولیه به طور مستقیم، کاهش میدهد و همچنین پیشرفت در تکنولوژی، باعث میشود که در روشهای بهتر کنترل آلودگی تدابیری اتخاذ شود. اثر فنآوری باعث میشود که یک صنعت که به طور طبیعی، شدیدا آلوده است از طریق استفاده از فرآیندهای تولید که آلودگی کمتری تولید میکند، علیرغم تولید محصولات بیشتر، گازهای گلخانهای کمتری تولید کند (اوربو و اوموتور، ۲۰۱۱).
در مراحل اولیهی رشداقتصادی، مقیاس انتشار دیاکسید کربن (CO2) با اندازهی اقتصاد رابطهی مستقیم دارد؛ زیرا صنایع در این مرحله نسبتا ابتدایی، عقیم و آلودهکننده هستند (لوپز و همکاران،۲۰۱۳). در این مرحله، نیز اثر ساختار تمایل به تقویت فشار زیستمحیطی ناشی از افزایش مقیاس دارد؛ در حالی که در سطوح بالاتر توسعه، این اثر به مقابله با فشار زیستمحیطی میپردازد (اوربو و اوموتور، ۲۰۱۱). ارتقاء ساختار صنعتی (از صنعت آلوده به سمت یک صنعت پاک) به حمایت فنآوری نیازمند است (چن، ۲۰۰۷). ساختار اقتصاد در مراحل بالای توسعه، در پرتو پیشرفت در تکنولوژی است که به یک عامل مثبت در کیفیت محیطزیست تبدیل میشود. در نتیجه، یک مبادله بین اثر مقیاس و اثر فنآوری در طول مسیر توسعه صورت میگیرد که کیفیت محیطزیست را در اولین تغییر ساختار صنعتی بدتر میکند و در دومین تغییر ساختار صنعتی بهتر میکند (چن، ۲۰۰۷). بنابراین، میتوان علت احتمال معکوس بودن EKC را از طریق سه کانال مختلف: اثر مقیاس، اثر ساختار و اثر فنآوری توضیح داد (گروسمن و گروکر، ۱۹۹۱).
۳-۲-۳-۲ توضیح مبانی نظری منحنی زیستمحیطی کوزنتس از دیدگاه کشش درآمدی تقاضا
برخی از اقتصاددانان، مانند امسیکونل (۱۹۹۷) وکریستروم و ریرا (۱۹۹۶) از دیدگاه کشش درآمدی تقاضا، برای کیفیت زیستمحیطی به بیان توضیح نطری منحنی زیستمحیطی کوزنتس پرداختند. در مراحل اولیه از رشداقتصادی، کشورهایی که در حال مبارزه با فقر و یا در مرحلهی برخاست از توسعهی اقتصادی هستند، GDP سرانهی پایینی دارند و مردم به چگونگی خاموش کردن فقر و دسترسی به رشداقتصادی تمرکز دارند. علاوه براینکه در مراحل اولیه، محیطزیست کمتر آلوده است؛ ولی کیفیت محیطزیست تنزل مییابد؛ زیرا مردم اهمیت حفاظت از محیطزیست را به دلیل اینکه کشش درآمدی تقاضا برای کیفیت محیطزیست پایین است، نادیده میگیرند. میتوان گفت که کیفیت محیطزیست، برای افرادی که در این زمان زندگی میکنند یک کالای لوکس محسوب میشود (دیندا، ۲۰۰۴). همراه با افزایش درآمد، ساختار صنعتی همراه با ساختار مصرف شروع به تغییر میکند و کیفیت محیطزیست به یک کالای نرمال تبدیل میشود. تقاضا برای کیفیت خوب محیطزیست افزایش مییابد. مردم توجه بیشتری به حفاظت از محیطزیست میکنند. همراه با افزایش سطح درآمد کشش درآمدی تقاضا، برای محصولات بهشدت آلوده کاهش مییابد (کول، ۲۰۰۷). بنابراین، تخریب محیطزیست بهتدریج کند میشود (چن، ۲۰۰۷).
اگر رابطهی علّیّت بین درآمد و تخریب محیطزیست را مدنظر قرار دهیم، دو عبارت جانشین زیر را خواهیم داشت:
( درآمد) = تخریب محیطزیست
(تخریب محیطزیست) = درآمد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت