برگه متوازن نامحسوس بعنوان یکی از روش‌های پیشتاز در حوزه دارایی‌های ناملموس، توسط سویبی[۵۱] در سوئد معرفی گردید. سویبی درآن زمان نسبت به ناتوانی سیستمهای حسابدای سنتی در جهت تدارک اطلاعات مناسب برای ارزشگذاری دانش فنی واکنش نشان داد و چهارچوبی را جهت گزارشدهی داریی‌های ناملموس توسعه داد که برگه متوازن نامحسوس نام داشت. هدف کتابی که تحت همین عنوان به چاپ رسید، نمایش روشی عملی جهت گزارش دهی روی نیروی انسانی بود که مهمترین منبع و نخستین مولد درآمد دانش فنی است(سویبی،۱۹۸۹).
۳۵ شاخص غیرمالی به منظور کامل کردن گزارش مالی با اطلاعات مرتبط به کارکنان از قبیل: پایداری، دانش، توانائی، اثربخشی، پتانسیل ایجاد درآمد پیشنهاد گردید. در برگه متوازن نامحسوس، تفاوت بین ارزش بازار سهام یک شرکت و ارزش دفتری خالص آن بوسیله سه طبقه به هم وابسته از سرمایهها تحت عنوان: سرمایه انسانی، سرمایه سازمانی و سرمایه مشتری توضیح داده میشود. این سه طبقه از سرمایهها که برای اولین بار در کتاب مزبور به چاپ رسید بصورت استانداردی غیررسمی در آینده تبدیل گردید(ری لندر،۲۰۰۰)[۵۲].

 

برای دانلود فایل متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.

 

۲-۹-۴- روش کارت امتیازی متوازن[۵۳]

 

 

این روش که توسط کاپلان و نورتون[۵۴] توسعه داده شد، سعی می‌کند اهداف بلندمدت و کوتاه‌مدت، اندازه‌های مالی و غیر مالی، شاخصهای پیشرو و پسرو و نیز جنبههای داخلی و خارجی سازمان را متعادل نماید. بطور کلی چهار منظر مشتری، مالی، فرآیندهای داخلی و نیز یادگیری و رشد جهت ترجمه سطوح بالای استراتژی به معیارهای واقعی بکار گرفته می‌شوند و همراه با هر منظر، اهداف، شاخص‌ها، معیارها، و مقدمات مورد نیاز فهرست می‌گردند، همچنین ارتباط مابین هر یک از این جنبه‌های چهارگانه می‌باید ملاحظه گردد(کاپلان و نورتون،۱۹۹۲).
در مقایسه با اندازههای حسابداری سنتی، کارت امتیازی متوازن کانون توجه را از سوی شاخصهای مالی خالص به نحوی تغییر داده است که سه اندازه کلیدی موفقیت غیر ملموس را در برگیرد، این‌ها تقریباً معادل با سه بخش سرمایه فکری هستند که سرمایه انسان (دانش و تجربه افراد)، سرمایه ساختاری(دانش نهفته در سیستم ها و فرآیندهای سازمان) و سرمایه مشتری(ارتباطات مشتری) نام دارند. بر اساس جنبه‌های یاد شده میتوانند بطور مناسب، جهت ارزیابی شرایط موجود، مدیریت دانش و ارزیابی آن تطبیق داده شوند (بوس[۵۵]،۲۰۰۴).

 

 

۲-۹-۵- هوش سرمایه انسانی

 

 

فیتز-انز[۵۶] روش هوش سرمایه انسانی را بدین نحو توسعه داد که مجموعهای از شاخص‌های سرمایه انسانی جمعآوری شده را ازطریق یک پایگاه داده، الگوبرداری نمود. بنا به عقیده فیتز-انز، در زمانی که هزینه نیروی انسانی بالغ بر۴۰درصد از هزینه سازمان‌ها را شامل می‌شود، اندازه‌گیری سرمایه انسانی امری ضروری است.
فیتز-انز مدعی است که وظایف بخش منابع انسانی در یک سازمان میباید فراتر از مواردی نظیر جذب، آموزش و جبران خدمات باشد. منبع انسانی میباید، بعنوان یک شریک استراتژیک در موضوعات اساسی و زیربنائی مشارکت نماید. در زمانی که دانش به یک عنصر جدی در موفقیت اقتصادی تبدیل شده است، اندازهگیری و مدیریت دارایی‌های فکری، یک وظیفه بحرانی کسب و کار می‌باشد(فیتز_انز،۱۹۹۴).

 

 

۲-۹-۶- هدایت کننده اسکاندیا[۵۷]

 

 

اسکاندیا یک شرکت خدمات مالی سوئدی است که بدلیل جلودار بودن در امر اندازهگیری دانش خود به خوبی برجسته شده است. اسکاندیا برای اولین بار در سال ۱۹۸۵ بصورت داخلی، گزارش سرمایه فکری خود را توسعه داد و در سال ۱۹۹۴ بعنوان اولین شرکت بزرگ، گزارش سرمایه فکری خود به پیوست گزارش مالی سنتی به سهامداران عرضه کرد(ون کرون[۵۸]،۱۹۹۹).
اسکاندیا به طور وسیعی ابزارها و روشهای مختلف اندازهگیری سرمایه فکری را تجربه کرد و سرانجام ابزار اندازهگیری خاص خود را تحت عنوان هدایتکننده اسکاندیا به همراه مدل ایجاد ارزش مربوطه توسعه داد. هدایت کننده ابزاری جهت ارزیابی دارایی‌های نرم یک سازمان است که همچون یک سیستم گزارش‌دهی مدیریت، به مدیران در به تصویر کشیدن و توسعه شاخص‌هایی که دارایی‌های غیرملموس را بازگو میکنند، کمک نموده و آنان را در جهت آینده راهنمائی میکند. هر واحد سازمانی نیاز دارد تا شاخصهایی از سرمایه فکری را که برای توسعه آتی سازمان بحرانی است ایجاد نماید.
ادوینسون[۵۹] بعنوان معمار مباحث ابتکاری فوق در شرکت اسکاندیا، یک مدل جامع و پویای گزارش‌دهی سرمایه فکری که هدایت‌کننده نام داشت را با پنج حوزه: مالی، مشتری، فرآیندها، بازسازی و توسعه، و انسان توسعه داد .بر اساس مدل اسکاندیا، فاکتورهای پنهان سرمایه انسانی و ساختاری وقتی با یکدیگر ترکیب شوند، سرمایه فکری را تشکیل میدهند.

 

 

مدل حسابداری و هزینه‌گذاری منابع انسانی[۶۰]

 

 

این روش که توسط جوهانسون توسعه داده شد، هزینههای مرتبط با اثرات مخفی منابع انسانی که سود شرکت را کاهش می‌دهد محاسبه مینماید. سرمایه فکری بوسیله محاسبه میزان مشارکت دارایی‌های انسانی تقسیم بر هزینههای حقوق سرمایهگذاری شده اندازهگیری می‌شود. گروجر و جوهانسون تاکید می‌کنند که حسابداری و هزینهیابی منابع انسانی با دامنه گسترده‌ای از کاربردها همراهند(گروجر و جانسون[۶۱]،۱۹۹۶):
بعنوان ابزار سیاسی، جهت نشان دادن سوء تدبیر منابع انسانی و سپس بحث در جهت سرمایه‌گذاری بیشتر و یا مدیریت بهتر؛
بعنوان ابزار آموزش برای تحلیل ساختاردهی و بنابراین فهم بهتر، حل مشکلات پرسنل از یک منظر کاربردی و بنابراین توانائی بهتر جهت تعادل ارزش‌های کاربردی در مقابل سایر ارزشها؛
بعنوان یک حامی تصمیم سازی جهت اطمینان از اینکه از نقطه نظر مدیریت تصمیمات روی منابع انسانی منطقی‌تر هستند.

 

 

۲-۹-۸- مدل کارگزار فناوری[۶۲]

 

 

مدل کارگزار فناوری که توسط بروکینگ[۶۳] توسعه داده شده است، دانش سازمانی را به چهار طبقه: دارایی‌های انسان-محور، دارایی‌های زیرساختی، دارایی‌های فکری و دارایی‌های بازار تقسیمبندی می‌کند و ارزش سرمایه فکری سازمان را طی یک فرآیند ارزیابی مشخص میکند. هر بخش از مدل بوسیله پرسشنامه‌های ممیزی مخصوص درباره متغیرهای مرتبط با طبقه دارایی بررسی میشود. بخش اول پرسشنامه مشتمل بر ۲۰ سئوال است که بر نیاز به تقویت سرمایه فکری تاکید دارد و در ادامه پرسشنامه شامل ۱۷۸ سئوال است که مرتبط با چهار طبقه نامبرده از سرمایه فکری می‌باشد. در مقایسه با سایر چهارچوب‌ها، این مدل بخش دوم(سرمایه ساختاری یا ساختار داخلی) را به سرمایه زیرساختی(فرآیندها، روشها و فناوریها) و دارایی‌های فکری(مالکیت معنوی، ابداعات ثبت شده، علامات تجاری و رموز تجاری) تفکیک می‌کند(بروکینگ،۱۹۹۶).
قابل توجه است که شباهت‌های زیادی بین سؤالات ممیزی سرمایه فکری کارگزار فناوری و اندازههای سرمایه فکری هدایت کننده اسکاندیا وجود دارد.

 

 

۲-۹-۹- امتیازات ثبت شده تقدیر- موزون [۶۴]

 

 

بونتیس و شرکت شیمیائی داو جلودار استفاده از حق امتیازات ثبت شده بعنوان جایگزین‌هایی برای اندازه‌گیری عملی سرمایه فکری می‌باشند. در این روش یک فاکتور فناوری بوسیله حق امتیازات توسعه داده شده توسط شرکت، محاسبه می‌شود. در این روش سرمایه فکری و عملکرد وابسته به آن بوسیله تاثیر تلاش‌های تحقیقاتی بر مجموعه‌ای از شاخص‌ها نظیر تعداد حق امتیازات ثبت شده، هزینه حق امتیازات ثبت شده تقسیم بر برگشت حاصل از فروش، هزینه تحقیق و توسعه به ازای هر واحد پولی فروش و هزینه چرخه عمر پروژه به ازای هر واحد پولی فروش اندازه‌گیری می‌شود(بنتیس،۱۹۹۹).
بخش دارایی‌های فکری شرکت داو، یک فرآیند شش مرحله‌ای برای مدیریت دارایی‌های فکری اجرا نمود که شامل موارد زیر است(بنتیس،۱۹۹۹) :
تعریف نقش دانش در کسب و کار؛
ارزیابی استراتژی‌های رقابتی و دارایی‌های دانش؛
طبقه بندی سبد دارایی‌های دانش شرکت؛
ارزیابی این دارایی‌ها به منظور نگهداری، توسعه، فروش یا رها کردن؛
سرمایه‌گذاری در زمینه‌هایی که در آنها فاصله‌ای معنادار مشاهده شده است؛ و
یکپارچه کردن سبد دانش جدید و تکرار موارد فوق .

 

 

۲-۹-۱۰- کنترل دارایی های غیرملموس[۶۵]

 

 

کنترل دارایی‌های غیرملموس توسط سویبی[۶۶] توسعه داده شد و سه نوع از دارایی‌های غیرملموس را که حاصل اختلاف بین ارزش بازار و ارزش دفتری شرکت می‌باشد تعریف نمود. این سه جزء دارایی‌های غیرملموس شامل ساختار خارجی(مارک تجاری، ارتباطات مشتری و تامین کننده)، ساختار داخلی(مدیریت، قانون، نظامنامه، روش و رفتار، ‌نرمافزار) و شایستگی فردی(تحصیلات، تجربه، خبرگی) می‌باشند(سویبی، ۱۹۹۷).
برای هر جزء دارایی غیر ملموس، سه شاخص بر رشد و بازسازی، کارایی و نیز پایداری آن جزء متمرکز هستند. وقتی که هدایت‌کننده اسکاندیا با فرهنگ و فلسفه مدیریت سازمان بعنوان بخشی از سرمایه انسانی برخورد میکند، کنترل دارایی‌های غیرملموس آنها را تحت ساختار داخلی طبقه‌بندی می‌کند. بدلیل تاکید خاص این مدل بر انسان، این مدل بر این فرض استوار است که انسان تنها عامل درست در کسب و کار است و سایر جنبههای ساختاری اعم از داخلی وخارجی، در فعالیت‌های انسانی مستتر میباشد (سویبی،۱۹۹۷).

 

 

۲-۹-۱۱-مدل ارزش افزوده اقتصادی[۶۷]

 

 

ارزش افزوده اقتصادی، بعنوان یکی از اندازهگیریهای عملکردی مبتنی بر ارزش، در زمان پیدایش محبوبیتی فوق‌العاده بدست آورد .این روش بطور نسبی یکی از جدیدترین روش‌های ارزیابی عملکرد سازمانی می‌باشد که توسط استوارت [۶۸]و شرکت مشاوره نیویورک توسعه داده شد. این روش بر بیشینه نمودن ثروت سهامداران متمرکز است. ارزش افزوده اقتصادی، جریان نقدی ایجاد شده(پس از کسر مالیات) توسط شرکت منهای هزینه سرمایه صرف شده جهت ایجاد آن جریان نقدی بوده، بنابراین نشان دهنده سود واقعی در برابر سود روی کاغذ می‌باشد(استوارت،۱۹۹۷).
ارزش افزوده اقتصادی به عنوان تفاوت بین فروش خالص و مجموع هزینههای عملیاتی، مالیاتها و هزینه‌های سرمایه میباشد در حالیکه هزینههای سرمایه از طریق ضرب هزینه متوسط سرمایه موزون در کل سرمایه(سرمایه گذاری شده) محاسبه میشود. در عمل، ارزش افزوده اقتصادی زمانی افزایش مییابد که متوسط هزینه سرمایه موزون، کمتر از بازگشت به دارایی‌های خالص [۶۹]و یا بالعکس باشد. در حال حاضر روش ارزش افزوده اقتصادی به نحو مطلوبی استقرار یافته است و بطور فزآیندهای شرکت‌های بزرگ در حال پذیرش آن بعنوان پایهای برای برنامهریزی تجاری و پایش عملکرد هستند. به عبارتی تغییر در ارزش افزوده اقتصادی معیاری بدین نحو فراهم میکند که آیا سرمایه فکری سازمان اثر بخش بوده و یا خیر. بدیهی است در این حال، ارزش افزوده اقتصادی یک اندازه جایگزین برای سرمایه فکری میباشد و اطلاعات دقیقی از میزان تأثیر سرمایه فکری بر عملکرد شرکت فراهم نمیکند(بوس،۲۰۰۴)[۷۰].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت