کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



  فیدهای XML
 



چکیده فارسی

 

 

هدف: این پژوهش با هدف رابطه سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری در نوجوانان دختر انجام شد. روش: روش تحقیق همبستگی می باشد و جامعه آماری آن ۵۸۲ نفر از دانش آموزان دختر دوره متوسطه شهرستان سیاهکل در سال تحصیلی ۹۴-۹۳ بود که تعداد ۲۳۴ نفر به شیوه تصادفی طبقه ای انتخاب شدند و به پرسشنامه های شیوه های فرزندپروری والدین، هوش هیجانی و پرخاشگری پاسخ دادند. داده های حاصل به روش تحلیل پیرسون و رگرسیون چند متغیره با نرم افزار SPSS تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: نتایج تحقیق نشان داد که با اطمینان ۹۹/۰ و سطح خطای کوچکتر از ۰۱/۰ بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری در نوجوانان دختر رابطه وجود دارد. همچنین با اطمینان ۹۹/۰ و سطح خطای کوچکتر از ۰۱/۰ بین سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی در نوجوانان دختر رابطه وجود دارد و با اطمینان ۹۹/۰ و سطح خطای کوچکتر از ۰۱/۰ بین سبک فرزندپروری والدین با پرخاشگری در نوجوانان دختر رابطه وجود دارد.
واژه گان کلیدی: سبک فرزندپروری والدین، هوش هیجانی، پرخاشگری

 

 

فصل اول: کلیات تحقیق

 

 

کلیات تحقیق

 

 

۱-۱- مقدمه

 

 

در متون اسلامی سبک های فرزندپروری[۱] فعالیتی پیچیده شامل رفتارها، آموزشها، تعامل ها و روش هایی است که جدا و در تعامل با یکدیگر بر رشد معنوی، عاطفی در ابعاد فردی و اجتماعی تأثیر می گذارد. از دیدگاه اسلام، مسئولیت تربیت فرزند در دوران کودکی بر عهده پدر و مادر است تا آنجا که یکی از حقوق فرزندان به شمار آمده است. امام صادق (ع) سه حق را بر پدر لازم می دانند که یکی جدیت در تربیت اوست. ایشان می فرمایند: فرزند بر پدر سه حق دارد؛ انتخاب همسر مناسب برای او، نام نیک نهادن بر او و جدیت در تربیت فرزند (بیرامی، بهادری و خسروشاهی، ۱۳۸۹).
از نظر تاریخی مدارس همواره بر آموزش تحصیلی کودکان، تقویت مهارت های آنها در خواندن، نوشتن و حساب کردن متمرکز بوده اند، اما امروزه متخصصان آموزش و پرورش دریافته اند که چالش های عصر جدید و خواست های کنونی جامعه، نیازمند مهارت های افزوده ای در حیطه آگاهی هیجانی، تصمیم گیری، تعارض اجتماعی و حل تعارض اند (نیکوگفتار، ۱۳۸۸). بارها اصطلاح پرخاشگری[۲] را شنیده ایم، اما هنگامی که می خواهیم آن را تحلیل یا تعریف کنیم کاری بسیار مشکل است و این اصطلاح مبهم به نظر می رسد، کشتارهای دسته جمعی، قتل های انفرادی، تجاوز، تبعیض، محروم کردن از حقوق اولیه، همه گویای چهره زشت و خشن انسان نسبت به همنوعان خود است (کریمی، ۱۳۸۵). نتایج پژوهش ها نشان داده است که پرخاشگری از شاخص های مهم پاره ای از اختلالات روانی مانند اختلال سلوک و اختلال شخصیت ضداجتماعی به شمار می آید. همچنین رفتار پرخاشگرانه با بیماری های جسمانی مانند بیماری قلب و عروق و سردرد تنشی نیز در ارتباط است. علاوه بر این، پژوهش های دیگر نشان می دهد که افراد پرخاشگر نسبت به سایرین از نظر شیوه تفکر متفاوت هستند، آنها راهبردهای مثبت کمتری نسبت به افراد دیگر ارائه می دهند، بیشتر اطمینان دارند که راهبرد پرخاشگرانه سازگارانه تر است و این طور قضاوت می کنند که راهبردهای پرخاشگرانه کمتر باعث آسیب می شود (عارفی و رضویه، ۱۳۸۸).
پرخاشگری یکی از مسائل مهم در دوران دانش آموزی است و به عنوان یک مشکل شدید و رو به افزایش در میان نوجوانان و جوانان شناخته شده است. در حال حاضر پرخاشگری یک مسأله اجتماعی و یکی از موضوعات اساسی بهداشت روانی[۳] به حساب می آید. مشاهده جهان اطراف نشان می دهد که این مشکل رفتاری در بین همه انواع جانداران، طبقات اجتماعی- اقتصادی و مراحل مختلف سنی دیده می شود. مسائل مرتبط با خشم مانند رفتارهای مقابله ای، خصومت و پرخاشگری از علل اصلی مراجعه نوجوانان و جوانان به مراکز مشاوره و روان درمانی است (سوخودولسکی و همکاران[۴]، ۲۰۰۸). عدم مهار رفتار پرخاشگرانه علاوه بر اینکه باعث ایجاد مشکلات بین فردی و جرم و بزه و تجاوز به حقوق دیگران می شود، ممکن است درون ریزی [۵]شود و باعث انواع مشکلات جسمی-روانی مثل زخم معده، سردردهای میگرنی و افسردگی گردد (نیکولسون[۶]، ۲۰۱۳).
اگر چه انسان در حوزه های مختلف با مسائل متنوعی رو به رو است با این حال می توان اصولی کلی را در نظر گرفت که تقریباً در هر نوع مسائلی کاربرد دارد و شامل مجموعه پیچیده ای از مؤلفه های شناختی، رفتاری و نگرشی و فرایندهای چندمرحله ای است. هوش هیجانی[۷] نوعی پردازش اطلاعات هیجانی است که شامل ارزیابی صحیح، بیان مناسب و تنظیم سازگارانه هیجان می شود. همچنین هوش هیجانی به طور گسترده ای به عنوان ظرفیت درک و کنترل هیجانات خود و دیگران تعریف می شود.
نظریه هوش هیجانی دیدگاه جدیدی درباره پیش بینی عوامل مؤثر بر موفقیت و همچنین پیشگیری اولیه از اختلالات روانی را فراهم می کند. با توجه به اینکه پرخاشگری نوعی، هیجان محسوب می شود و یکی از مؤلفه های هوش هیجانی مدیریت هیجانات است به نظر می رسد با استفاده از آموزش هوش هیجانی و بکارگیری سبک های فرزندپروری، بتوان پرخاشگری را در افراد مهار کرد. ارتباط هوش هیجانی با عملکرد بهتر و موفق تر در محیط های تحت تنیدگی و همراه با فشار روانی اجتماعی نشان داده شده است. این پژوهش هم بدنبال مطالعه سبک فرزندپروری والدین و هوش هیجانی با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر است.

 

برای دانلود متن کامل این فایل به سایت torsa.ir مراجعه نمایید.

 

۱-۲- بیان مسأله

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-09-21] [ 02:51:00 ب.ظ ]




تا چند سال اخیر، اکثر مطالعات مربوط به اجتماعی شدن بر این نکته تأکید داشت که فنون تربیت و رفتارهای والدین، بر رشد کودک اثر می گذارد و به آن شکل می دهند. این تحقیقات نقش کودک را به عنوان عامل تعیین کننده اجتماعی شدن خود نادیده می گرفت. این دیدگاه در طول سال های اخیر تحول یافته است و امروزه، شایستگی والدین را بر اساس سه عامل تعیین کننده مهم در نظر می گیرند: مسئولیت و سلامت روانی والدین، ویژگی های کودک و منابع استرس و حمایت کننده که در درون و بیرون خانواده (محیط) وارد عمل می شوند (برنز، ۲۰۰۶).
۲-۲-۱- مسئولیت و سلامت روانی والدین
تعلیم و تربیت کودکان تحت تأثیر شخصیت والدین آنها قرار می گیرد. به این ترتیب، والدین آشفته بیش از دیگران، با خطر داشتن کودکان آشفته، روبه رو خواهند بود. یکی از تحقیقات آمریکایی، که بر روی ۶۹۳ خانواده و طی یک دوره شش ساله انجام گرفت، نشان داده است که ۶۴% کودکانی که اختلال های عاطفی نشان می دادند، به مادرانی تعلق داشتند که دارای اختلال های روانی بودند. در خانواده هایی که تنها پدر نشانه ها یا اختلال های عاطفی داشت۴۷ % کودکان اختلال داشتند.۷۲% کودکان مسأله دار، در خانواده هایی بودند که پدر و مادر هر دو اختلال داشتند و این درصد دو برابر اختلال روانی کودکان بود که در خانواده های آنها از این دو نوع اختلال ها وجود نداشت. پژوهشگران دیگر کشف کرده اند که تحریک پذیری دائمی والدین می تواند به سلامت عاطفی کودک و به رشد و توانایی های شناختی او آسیب برساند. مادرانی که از افسردگی رنج می برند، در مقایسه با دیگر مادران، با فرزند خود کمتر عاطفی، کمتر خودمختار و بیشتر محافظه کارند. همچنین آنها با کودک بزرگتر خود کمتر بردبارند و بیشتر تمایل دارند که او را تنبیه کنند. برعکس، کودکان تقریباً یک ساله ای که والدین شاد دارند، رابطه عاطفی محکم تری با آنها برقرار می کنند و در نتیجه به نظر می رسد که نسبت به بچه هایی که والدین آنها ظاهراً شاد نیستند، امتیازهای بیشتری بدست می آورند (پورابراهیم و همکاران، ۱۳۹۰).
۲-۲-۲- ویژگی های کودکان
به نظر می رسد که برخی متغیرها، مثل سن و جنس، خلق کودک و نوع تعلیم و تربیت را که او دریافت می کند، تحت تأثیر قرار می دهند. پژوهشگران مشاهده کرده اند که والدین مثل سایر بزرگسالان، وقتی در مقابل یک کودک نافرمان، منفی و خیلی شلوغ قرار می گیرند معمولاً با رفتارهای منفی و آمرانه واکنش نشان می دهند (پرچم و همکاران، ۱۳۹۱).
۲-۲-۳- محیط؛ منابع استرس و حمایت
والدین، زندگی خانوادگی خود را در انزوای اجتماعی آغاز نمی کنند. آن ها قبلاً در شبکه های ارتباطی اعضای خانواده و دوستان خود وارد شده اند و در بسیاری از موارد، شغلی انتخاب کرده اند. این محیط های اجتماعی می توانند منابع استرس یا حمایت یا هر دو باشند. یکی از قابلیت های انسان، تمایل او به حمایت کردن و حمایت شدن است. چون حمایت اجتماعی بر انسان اثر مفیدی دارد، شخصی که به شبکه ها و گروه های اجتماعی وارد می شود، بطور مرتب تجربه های مثبت کسب می کند و این تجربه ها، به کاهش آثار احتمالاً زیانبار رویدادهای استرس آور بر او کمک می کنند (آنولا[۳۰] و نورمی[۳۱]، ۲۰۱۲).

 

 

۲-۳- تعریف سبک های فرزندپروری

 

 

رابطه بین کودکان و والدین و سایر اعضای خانواده را می توان به عنوان نظام یا شبکه ای دانست که در کنش متقابل با یکدیگر هستند. این نظام بطور مستقیم و غیرمستقیم از طریق سبک ها و روش های مختلف فرزندپروری در کودکان تأثیر می گذارد، اکثر روانشناسان همچون بالبی[۳۲] (۱۹۶۹)، فروید (۱۹۶۴) و مایز و پتیت[۳۳] (۱۹۹۷)، صرف نظر از مکتبی که به آن معتقدند، کنش های متقابل میان والدین و فرزندان را اساس تحول عاطفی تلقی می کنند. ایشان سبک های فرزندپروری را اینگونه تعریف کرده اند: مجموعه ای از رفتارها که تعیین کنندۀ ارتباطات متقابل والد- فرزند در موقعیت های متفاوت و گسترده ای است و اینگونه فرض می شود که موجب ایجاد یک فضای تعامل گسترده می گردد».
دارلینگ و استینبرگ[۳۴] (۱۹۹۳) شیوه های فرزندپروری را این گونه تعریف کرده اند: «مجموعه ای از گرایش ها، اعمال و جلوه های غیرکلامی که ماهیت تعامل کودک و والدین را در تمامی موقعیت های گوناگون مشخص می کند و در سیر حیطۀ اقتدار منطقی، استبدادی و آزادگذار مطرح شده است». تعریفی دیگر از برک لورا[۳۵] (۱۹۹۸) بدین شرح است: «ترکیب هایی از رفتارهای والدین که در موقعیت های گسترده ای روی می دهد و جو فرزندپروری بادوامی را پدید می آورند». همچنین پژوهش های انجام شده بر پایه و نظریه بوم شناختی براون فنبرنر، نشان دهندۀ آن است که سبک های فرزندپروری، انعکاسی از پایگاه اقتصادی و بافت اجتماعی درون خانوادگی است. در این میان متغیر اقتصادی و اجتماعی و سطح درآمد خانواده دارای بیشترین تأثیر بوده است (به نقل از بایر[۳۶]، ۲۰۱۱).

 

 

۲-۴- عوامل مؤثر بر سبک های فرزندپروری

 

 

۲-۴-۱- طبقه اجتماعی و پرورشی کودک
با در نظر آوردن تفاوت عظیمی که در موقعیت های زندگی افراد بی بضاعت و افراد مرّفه وجود دارد، جای تعجب است که اختلافات بیشتری در مورد ارزش ها و پرورش کودک وجود ندارد. همان تعداد معدودی را که وجود دارد می توان بر حسب بعدی از قدرت و خود فرمانی در مقابل درماندگی و فرمانبری از اوامر دیگران، در نظر آورد. والدین طبقه پایین بر احترام از اقتدار، تأکید بیشتری دارند در صورتی که والدین طبقه متوسط بر رشد و کنجکاوی، کنترل درونی، توانایی به تأخیر انداختن خوشی ها و کار به خاطر هدف های دور و حساسیت در روابط با دیگران تأکید می کنند. تفاوت بین طبقات اجتماعی مختلف از لحاظ فرزندپروری منعکس کننده تجربه اجتماعی والدین است. بزرگسالان طبقۀ کارگر غالباً دستورات را بدون چون و چرا انجام می دهند؛ رئیس آنان معمولاً در مورد علت قواعد و ضروریات کار به ندرت با آنان حرف می زند. بنابراین، والدین طبقه پایین کمتر با ساختن و تغییر و اصلاح قوانین در جامعه سرو کار دارند و به همین دلیل قواعد و ساخت و قدرت بیش از منطق وجودی آن برای آنان مطرح است. والدین این طبقه معمولاً فرزندان خود را تحت کنترل دارند، اقتدارگر و مستبد هستند و به ندرت عقاید فرزندان خود را در نظر می گیرند و برای قواعد و درخواست های خود استدلال می آورند. برعکس، افراد طبقه متوسط که کارشان ایجاب می کند خلاقیت بیشتری داشته باشند، رقابت جو باشند و خطر کنند. معمولاً فرزندانشان را در جهت مستقل بودن و خود رهبری تربیت می کنند. والدین طبقه متوسط و بالاتر، خلاقیت و موقعیت و استقلال فرزندشان برایشان اهمیت بیشتری دارد و در ضمن حس کنجکاوی تسلط بر خود را در آنان تقویت می کنند. از این رو به طور کلی، دموکرات تر هستند و در رفتار با فرزندان خود پذیراترند. رفتار گرمتری دارند، با آنان استدلال می کنند و برای مقرراتی که وضع می کنند بیشتر استدلال می آورند.
مطالعاتی دیگر نشان می دهد که والدین دارای تحصیلات و مشاغل بالاتر در هدایت فرزندان خود از استدلال بیشتر استفاده می کردند. کاربرد بیشتر استدلال نیز به نوبۀ خود با الگوهای آمرانه (نه خودکامه) تربیت کودک، کنترل غیرمستقیم مثبت، محبت، پذیرش و حمایت مرتبط بود. همراه با افزایش تعداد فرزندان در خانواده، نگرش والدین در مورد پرورش کودک و شرایطی که کودک در آن پرورش یافته است، تغییرمی کند. در خانواده هایی که کودکان زیادی دارند، به ویژه بیش از ۶ فرزند، نقش های خانواده با صراحت بیشتری مشخص می شود، وظیفه هر کس مشخص می شود و انضباط شدیدتر و قدرت طلبانه تر است. والدین نمی توانند تعدادی از کودکان را آزاد بگذارند چون در آن صورت بی نظمی و هرج و مرج در خانواده ایجاد می شود. در خانواده های پرجمعیت، مادران بویژه در مورد دخترانشان کنترل شدید و خصمانه ای به کار می برند. علاوه بر این، به موازات افزایش تعداد فرزندان در خانواده، مادر نه تنها توجه کمتری به کودکان نشان می دهد بلکه صمیمیت و محبت او هم نسبت به آنها کاهش می یابد. غالباً خواهران و برادران بزرگتر نقش های سرپرستی و نظارت را که بر عهدۀ والدین در خانواده های کم جمعیت می باشد به عهده خود می گیرند.
۲-۴-۲- کنش های متقابل بین والدین و کودک و ترتیب تولد
در مواردی که اختلافات را ناشی از ترتیب تولد دانسته اند، آنها را غالباً به تغییرات موجود در کنش های متقابل بین والدین و خواهران و برادران و به تجربیات منحصر به فردی که کودکان در آن موقعیت ویژه در خانواده دارا هستند، نسبت داده اند. در پی تولد یک خواهر و برادر، بسیاری از فرزندان ارشد بویژه پسران، مشکلات احساسی و رفتاری نشان می دهند. مادران پس از تولد دومین فرزند، با اولین فرزند خود دارای برخورد منفی تر، قهرآلود تر و سختگیرانه تر بوده و اوقات کمتری را صرف بازی با او می کند. همچنین فرزندان نخست، اصطکاک انضباطی بیشتری با والدینشان دارند. در هر سنی، نخستین فرزند بیش از سایر فرزندان، همسان تر و آزادتر عمل می کنند و شاید این به علت اعتماد به نفسی است که به واسطۀ تمرین پرورشی کودک بدست آورده اند. در حقیقت فرزند نخست، «کودک تمرینی» است که توسط والدین از طریق آزمایش و خطا و شیوه ها ی تربیت کودک را می آموزد، از طرفی دیگر، برخی تحقیقات نشان می دهد که والدین به فرزند اول خود بیشتر اهمیت می دهند و تعامل بین آنها، از نظر اجتماعی و عاطفی بیشتر است در ضمن معمولاً از اولین فرزند خود توقع و انتظارات بیشتری دارند. در مجموع، نه رتبه تولد در بین برادران و خواهران و نه خانواده، هیچ یک نمی تواند شاخص خوبی برای پیش بینی آینده کودک باشد (بیرامی، بهادری و خسروشاهی، ۱۳۸۹).
۲-۴-۳- شخصیت و نگرش ها و رفتار والدین
شیوه های والدین و روش های انضباطی آنان بی تردید تحت تأثیر خصوصیات شخصیتی و سیستم اعتقادی آنان می باشد. اغلب تحقیقات قالب اجتماعی بر متغیر در رفتار شخصیت والدین تمرکز نموده اند. از لحاظ نظری، شخصیت آشکارا به عنوان پیش بینی کننده رفتار ارتباطی والدین تصور می شود. تحقیقاتی که شخصیت را با تعامل مرتبط می سازند، فرض بر این است که باورها، ارزش ها و اهداف درونی والدین از رفتارهایشان به ظهور می رسند. علاوه بر این، الگوهای فرزندپروری، ثبات قابل ملاحظه ای را در سیر رشد کودکان نشان می دهند. در نتیجه، نظریه پردازان بیان داشته اند که درک رابطه بین صفات شخصیتی و رفتار اعمال شده برای فهم کامل پویایی های ارتباطی بین والدین و ک

 

دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است

ودکان امری ضروری است. از آنجایی که تعلیم و تربیت کودکان تحت تأثیر شخصیت والدین آنها قرار می گیرد به این ترتیب، والدین آشفته بیش از دیگران، با خطر داشتن کودکان آشفته روبه رو خواهند بود. همچنین نگرش ها و رفتار والدین می تواند تسهیل کننده و یا مانع در جریان رشد و تکامل کودک باشد. الگوهای فرزندپذیری تا حدود زیادی بازتاب ارزش های والدین هستند. به عنوان مثال، برخی از والدین برای همنوایی در کودکان ارزش قائل اند و برخی دیگر برای خودراهبردی والدین سختگیر و خشن مانع می شوند، تا فرزندانشان از روابط مثبت و سازنده با همسالان خویش که برای استقلال آنان بسیار مؤثر است بهره می گیرند. در حالی که والدین پذیرا منبع امنیت برای نوجوانان نگران و مضطرب خویش خواهند بود. چنین والدینی نه تنها در حل مشکلات نوجوان با او همراه و همیارند، بلکه نوجوان را به مستقل شدن و پذیرش مسئولیت تشویق می کنند. والدین سالم و بالغ معمولاً با حساسیت و مهربانی بیشتری به نیازها و اشارات کودکان توجه می کنند و این نوع فرزندپروری امنیت عاطفی، استقلال، توانش اجتماعی و موفقیت هوشی را تشویق می کند. بعضی از والدین معتقدند که کودکان حرف می زنند و از آنان سؤالات بسیاری می کنند، در نتیجه آنان را در تفکر و استدلال بر می انگیزند. برعکس، والدینی که فکر می کنند که فرزندانشان یادگیرندگانی منفعل اند مستقیماً آنان را هدایت می کنند و فرمان می دهند. والدین، در صورتی که احساس کنند که بدرفتاری کودک عمدی بوده و کودک آنقدر بزرگ شده که بتواند رفتارش را کنترل کند او را تنبیه می کنند (رضایی و مددخواه، ۱۳۸۸).

 

 

۲-۵- تکنیک های والدین جهت اعمال کنترل

 

 

از جمله تکنیک های مورد استفادۀ والدین جهت اعمال کنترل فرزندان خود به عبارت زیر می باشد:
۲-۵-۱- تکنیک قدرتی-اثباتی
شامل تنبیه بدنی و محرومیت است. تهدید و تنبیه بدنی شدید با پرخاشگری فیزیکی در کودکانی که رفتار والدین خود را الگو قرار می دهند همبسته است.
۲-۵-۲- تکنیک امری- کاربردی
تکنیکی دستوری بدون استفاده از تنبیه یا تهدید آشکار به تنبیه. موفقیّت این تکنیک به پذیرش تسلط والدین از سوی کودک بستگی دارد. اگر کودک تسلط والدین را نپذیرد و از دستورات آنها سرپیچی کند باید با نوعی تنبیه منطقی با عدم اطاعت وی مقابله کرد.
۲-۵-۳- تکنیک القایی خودگرا
تأکید مستدل بر منافع بدست آمده و هزینه هایی که کودک ممکن است در نتیجۀ رفتار خود مجبور به پرداخت آن شود. این تکنیک بر کودکان تأثیر مثبتی دارد. یکی از مطالعات نشان داده است که، فرزندانی که مادرانشان رهنمود یا رهنما کننده باشند، در میان همسالان خود محبوبیت بیشتری دارند و رفتار اجتماعی تری در زمین بازی از خود نشان می دهند.
۲-۵-۴- تکنیک های القایی
تأکید مستدل بر اصول مذهبی و اخلاقی، نوعی دوستی یا وظایف فردی و ارائه دلایل به کودکان در اثبات ضرورت تغییر رفتارشان. این تکنیک به درونی سازی ارزش ها و رفتارهای قابل پذیرش کمک می کند. تأثیر استدلال به تنهایی منوط به ترکیب آن با تنبیه در موارد قبلی است. یافته های پژوهشی نشان می دهد که کاربرد تنبیه به عنوان پشتوانه استدلال در اغلب موارد جنبۀ اساسی دارد. والدینی که با پشتوانه قرار دادن تنبیه برای استدلال، صورت قابل قبولی از استدلال درست می کنند سرانجام فرزندانی خوش رفتار خواهند داشت که دلایل والدین را مورد توجه قرار می دهند و نیاز چندانی به تنبیه ندارند. این دسته از والدین وقتی به رفتار نامناسب فرزند خود واکنش نشان می دهند استدلال آنها کار می افتد، چون از طریق تنبیه در سال های پیش دبستانی تقویت شده است.
۲-۵-۵- محروم سازی از عشق
سردی یا طرد موقت به منظور وادار کردن کودک به اطاعت. این روش ممکن است احساس امنیت کودک را به مخاطره افکند.
۲-۵-۶- اندرز
موفقیت این تکنیک منوط به آن است که تا چه حد خبرگی والدین مورد تأیید فرزندان باشد.
۲-۵-۷- حفظ رابطه
تلاش برای ساختن و حفظ رابطه ای مثبت با کودکان در زمان اعمال قدرت بر آنها (گلاسکو[۳۷]، دومباچ[۳۸]، ترویر[۳۹]، استینبرگ[۴۰] و رایتر[۴۱]، ۲۰۰۷).

 

 

۲-۶- سنخ شناسی فرزندپروری

 

 

در دهه های اخیر، تحقیقات بسیاری در مورد اثرات شیوه های فرزندپروری والدین بر رشد کودک انجام گرفته است. بیشتر تحقیقات پیشین نشان می دهند که کودکان والدین مقتدر بدون توجه به سن، عملکرد بهتری در مدرسه داشته، مشکلات کمتری دارند و سازگاری عاطفی بهتری نسبت به سایر کودکان نشان می دهند. اگر چه پژوهش های گذشته نشان می دهند که کودکان از داشتن والدین مقتدر بیشترین سود را می برند، اما اکثر این پژوهش ها روی مادر متمرکز بوده اند. پژوهشگران، بیشتر سبک فرزندپروری مادر را ارزیابی کرده و این گونه تصور می کنند که پدران نیز از همان سبک پیروی کرده اند. اما، متاسفانه اطلاعات ناچیزی در مورد صحت این تصور در دست است و این در حالتی است که برخی محققین معتقدند ترکیب های متفاوت شیوۀ فرزندپروری پدرانه یا مادرانه با سازگاری و سلامت نوجوانان ارتباط دارد. البته برخی پژوهش ها سبک فرزندپروری پدر و مادر را با هم ارزیابی کرده اند اما تنها خانواده هایی را وارد مطالعه نموده اند که پدر و مادر سبک های مشابهی در فرزندپروری داشته اند. به طور کلی، باید گفت که اطلاعات چندانی در راستای تأیید تشابه سبک های فرزندپروری پدر و مادر در دست نیست و انتظار می رود که آنها اغلب روش های متفاوت سرپرستی را در پیش گرفته باشند. لذا، بامریند (۱۹۹۱)، از بعد کنترل والدینی برای مشخص نمودن سه سبک فرزندپروری استفاده کرد. این سه سبک ها عبارتنداز:
سبک مستبدانه یا سلطه گر که شامل قوانین اجباری و سخت و سطوح پایین پذیرش است، سبک مقتدر که ترکیبی از کنترل حمایت و علاقه مندی منطقی است و اعمال قوانین ثابت همراه با نشان دادن پذیرش در این دسته از والدین یافت می شود و سبک سهل گیر که با سطوح پایین کنترل مربوط است. همچنین مک کوبی و مارتین[۴۲] (۱۹۸۳)، مطالعات بامریند را با افزودن پذیرش والدینی به عنوان بعد دوم، توسعه بخشیدند و با استفاده از دو بعد کنترل (سختگیری) و پذیرش، سبک شناسی چهارگانه ایی را برای سبک های والدینی شکل داده اند. این سبک شناسی چهار وجه زیر را در بر می گیرد:
۲-۶-۱- سبک فرزندپروری سهل گیر:که سطوح بالای پذیرش و سطوح پایین کنترل و تأثیرات والدین را بر ظاهر و رفتار های نوجوانان اعمال می کند.
۲-۶-۲- سبک فرزندپروری بی اعتنا: که در آن نوجوان احساس می کند مورد انتقاد واقع می شود، انتظارات والدین غیرمنطقی است و حمایت کافی از وی به عمل نمی آید.
۲-۶-۳- سبک فرزندپروری مقتدر: که سطوح بالای پذیرش را اعمال می کند اما بر خلاف سبک اول با سطوح بالای حمایت، کنترل و تأثیر والدین بر ظاهر و رفتار نوجوان همراه است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:51:00 ب.ظ ]




 

۲-۱۴- فواید هیجان

 

 

بقا: در طول میلیون ها سال با تکامل طبیعت، ‌هیجان ها دستخوش رشد شده اند. هیجان های ما بالقوه این توانایی را دارند که در خدمت ما به عنوان یک نظام درونی هدایت کننده عمل نمایند. وقتی نیازها ارضاء می شوند،‌ هیجان ها به ما هشدار می دهند؛ مثلاً‌ وقتی احساس تنهایی می کنیم که نیازهای اجتماعی و ارتباطی ما برآورده نشوند،‌ وقتی احساس ترس می کنیم که نیاز ایمنی ارضاء نشود و وقتی احساس طرد می‌کنیم که نیاز پذیرش ما از سوی دیگران محقق نشود.
تصمیم گیری: هیجان ها منبع ارزشمندی از اطلاعات هستند و در تصمیم گیری به ما کمک می‌کنند. مطالعات نشان می دهد وقتی رابطه هیجان با مغز قطع می شود فرد نمی تواند تصمیم بگیرد چرا؟ زیرا او نمی تواند بداند که او چه احساسی درباره انتخابش خواهد داشت.
تعیین حد و مرز: وقتی از رفتار فردی دلخور می شویم، هیجان ها به ما هشدار می دهند. ما آموخته ایم به هیجان های خودمان اعتماد کنیم و از آن ها خاطر جمع باشیم و به خودمان اجازه می دهیم که فرد مورد نظر بداند که از رفتارش احساس ناراحتی می کنیم. این مطلب به ما کمک می کند تا محدوده ای را مشخص کنیم که در آن سلامت جسمی و روانی ما تضمین می شود.
ارتباطات: هیجانها در برقراری ارتباط با دیگران به ما کمک می کنند. برای مثال حرکات چهره ای می تواند طیف وسیعی از هیجان ها را منتقل نماید؛ مثلاً ‌اگر صدمه دیده باشیم به دیگران این علایم را می فرستیم که نیاز به کمک و یاری داریم، مهارت در ارتباطات کلامی باعث ابراز نیازهای هیجانی می شود، در نتیجه احتمال ارضاء آن وجود دارد.
وحدت: شاید هیجان ها بزرگ ترین منبع بالقوه برای اعتماد سازی میان همه افراد باشند. گرایش‌های سیاسی،‌ فرهنگی و ارزش های مختلف نمی تواند زمینه ساز اعتماد میان افراد شوند،‌ بلکه به طور جدی و دردناکی موجب تفرقه و جدایی انسان ها از یکدیگر می شوند به عبارتی هیجان ها جهانی هستند (پارسا، ۱۳۹۰).

 

 

۲-۱۵- زیان های هیجان

 

 

۱- موجب بروز اعمال ناپسند و در نهایت پشیمانی می شود: در روزنامه ها حوادث ناگواری را زیاد مطالعه کرده ایم که منشاء آن هیجان های منفی است.
۲– موجب اغفال می شود: اگر نتوانید کسی را با دلایل منطقی وادار به انجام کاری کنید با تأثیر گذاشتن بر او به وسیله کلمات می توانید حالت هیجانی منفی در او ایجاد کنید تا او را به انجام کاری وادار کنیم که دلخواه ماست.
۳ – عقل و منطق را تحت تأثیر قرار می دهد: این حالت وقتی به وجود می آید که هیجان به صورت شدید و ناگهانی ظاهر شود.
۴ – انرژی را از بین می برد: وقتی هیجان های شدیدی مانند ترس یا خشم به ما غلبه می کنند، ‌مقدار زیادی گلیکوژن وارد خون می شود تا سوخت زیادی را به عضلات بدن برساند (پارسا، ۱۳۹۰).

 

 

۲-۱۶- نقش هیجان ها در هوش

 

 

با این که جنبش IQ در مجموع هیجان ها را شامل نمی شد، ‌چنین نبود که همه روان شناسان هیجان‌ها را نادیده بگیرند. در واقع،‌ به مدت بیش از یک قرن، ‌محققان و نظریه پردازان سعی کرده اند هیجان ها را درک کنند این که چه چیزی باعث به وجود آمدن آن ها می شود، ‌معنی،‌ مفهوم و عواقب (نتایج) آنها چیست؟ با این حال، نظریه غالب در مورد هیجان ها، سال های بسیار،‌ چنین بود که آنها تقریباً‌ به طور کامل جدا از هوش، یا حتی متضاد و دشمن آن، هستند.
تفکر عمده در مورد هیجان ها این بود که آنها معمولاً‌ باعث می شوند تا مردم حواسشان پرت شود و نتوانند به طور منطقی و در آرامش روی اطلاعات انتزاعی فکر کنند،‌ یعنی نتوانند هوش خود را به کار ببرند.
فقط از اوایل دهه ۱۹۸۰ بود که مفهوم متفاوتی از هیجان ها ایجاد شد و شروع به رشد کرد. عقیده جدید این بود که هیجان ها الزاماً‌ در تفکر و رفتار هوشمندانه تداخل ایجاد نمی کنند، ‌بلکه به هوش انسان کمک می کنند. در واقع، ‌یکی از تفکر های مهمی که در این سال ها به وجود آمد این بود که هیجان ها نوعی اطلاعات است که از آن استفاده می کنند تا درباره دنیا و محیط اطراف خود قضاوت کنند (سیاروچی[۷۷]، ۲۰۰۹).
هیجان ها درباره ارزش، اطلاعاتی ارایه می دهند. آنها نوعی علایم اختصاری و سریع هستند که به ما اطلاع می دهند، چه چیزی را در محیط خود ارزیابی و قضاوت کرده ایم و آن را مثبت یا منفی یافته ایم.
برای مثال، ‌اگر یک روز صبح پشت فرمان اتومبیل خود بنشینید و ناگهان متوجه شوید که تعدادی زنبور خشمگین در صندلی عقب هستند،‌ به احتمال بسیار زیاد احساس ترس به شما دست خواهد داد. این احساس نوعی اطلاعات ساده و قوی است که براساس ارزیابی شما از این که «نزدیک بودن به زنبورهای عصبانی باعث به وجود آمدن درد شدیدی خواهد شد، ‌و نتایج منفی خواهد داشت» فراهم می شود. این پیام هیجانی ساده و شدید،‌ این ارزش را دارد که باعث می شود یک واکنش سریع و مؤثر انجام دهید، یعنی هر چه سریع تر از اتومبیل خارج شوید.
نکته مهم این است که هیجان خود را احساس می کنید،‌ هیجانی که شانسی و تصادفی نیست،‌ بلکه نتیجه منطقی و صحیح دیدن یک خطر در محیط اطرافتان است. بنابراین،‌ هیجانی که احساس می کنید نوعی اطلاع درباره دنیای اطرافتان است و به جای آن که در واکنش عقلانی شما تداخل ایجاد کند، ‌در درک صحیح آن به شما کمک می کند. مسلماً، ‌اکثر هیجان های ما سادگی یا شدت هیجان بالا را ندارند. احساسات ها اغلب ملایم ترند و بسیاری از آنها پیچیده تر از هیجان مثال بالا هستند، ‌اما نوع اطلاعاتی که ارایه می دهند می تواند در تفسیر از دنیا مفید واقع شود (سیاروچی، ۲۰۰۹).

 

 

۲-۱۷- هوشبهر و هوش هیجانی

 

 

هوشبهر و هوش هیجانی قابلیت هایی متضاد نیستند، بلکه بیشتر می توان چنین گفت که متمایزند. همه ما از ترکیبی از هوش و عواطف برخورداریم، ‌افراد دارای هوشبهر بالا و هوش هیجانی پایین (یا هوشبهر پایین و هوش هیجانی بالا) علی رغم وجود نمونه هایی نوعی، ‌نسبتاً‌ نادرند. در واقع میان هوشهبر و برخی جوانب هیجانی همبستگی مختصری وجود دارد. هر چند این ارتباط آن قدر هست که روشن کند این دو قلمرو اساساً مستقل اند. بر خلاف آزمون های شناخته شده هوشبهر، ‌هنوز هیچ آزمون نوشتاری واحدی که مشخص کننده نمره هوش هیجانی، ‌باشد وجود ندارد و ممکن است هیچ گاه هم به وجود نیاید. اگر چه تحقیقات بسیار زیادی در زمینه هر یک از مؤلفه های آن صورت گرفته است،‌ بعضی از آنها مانند هم حسی را در بهترین حالت می توان با نمونه گیری از توانایی عملی فرد در انجام تکلیفی مربوط به آن آزمود. برای مثال،‌ واداشتن فرد به دریافتن احساسات افراد از طریق نمایش یک نوار ویدیویی از حالت چهره آنان (شریفی درآمدی، ۱۳۸۶).
جک بلاک[۷۸] روان شناس دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، ‌برای سنجش آنچه او، من منعطف[۷۹]، (بازگشت به خود) می خواند، ‌که کاملاً مشابه هوش هیجانی است (همان ویژگی های اصلی اجتماعی و هیجانی را دارد)، به لحاظ نظری مقایسه ای میان این دو نوع خالص انجام داده است؛ افراد دارای هوشبهر بالا (یعنی کاملاً‌ فاقد هوش هیجانی) تقریباً تصویر اغراق آمیزی از روشنفکرانی است که در قلمرو ذهن استادند اما در دنیای فردی ناکارآمدند. نیم رخ های آماری مردان و زنان در این خصوص تا حدودی متفاوت است. مرد دارای هوشبهر بالا با طیف گسترده ای از علایق و توانایی های ذهنی مشخص می شود ‌که البته جای تعجبی ندارد.
این مرد بلند پرواز و مولد، ‌قابل پیش بینی و سر سخت است و در بند علایق فردی خود نیست. او همچنین عیب جو و فخرفروشی مشکل پسند و باز دارنده، ‌در تجارب جنسی و احساسی ناراحت،‌ غیر بیانگر و مستقل و از نظر عاطفی سرد و بی روح است.
برعکس،‌ مردانی که از نظر هوش هیجانی بالا هستند،‌ از نظر اجتماعی متوازن، خوش برخورد و بشاش هستند و در مقابل افکار نگران کننده یا ترس آور مقاومند. آنان در زمینه خدمت به مردم یا حل مشکلات، قبول مسئوولیت و برخورداری از دیدگاهی اخلاقی،‌ ظرفیتی قابل توجه دارند، در ارتباط خود با دیگران هم حسی و توجه نشان می دهند. زندگی عاطفی آنان غنی اما همخوان است. آنان با خود، ‌دیگران و مجموعه اجتماعی که در آن زندگی می کنند راحتند (شریفی درآمدی، ۱۳۸۶).
زنان دارای هوشبهر بالا از اتکا به نفس هوشمندانه ای که از زنان انتظار می رود برخوردارند، ‌تفکرات خود را به راحتی مطرح می کنند و برای موضوعات ذهنی ارزش قائلند و طیف گسترده ای از علایق ذهنی و زیبایی شناختی دارند. آنان همچنین درون نگر، مستعد ابتلا به اضطراب، ‌فرو رفتن در خیالات و احساس گناه هستند و در ابراز آشکار خشم خود درنگ می کنند (هر چند آن را به طور غیر مستقیم ابراز می دارند). برعکس زنان دارای هوش هیجانی سرشار، ‌با جرأت هستند، احساسات خود را به طور مستقیم ابراز می‌دارند و درباره خودشان احساس مثبتی دارند، ‌زندگی برای آنان سرشار از معنا است. آنان هم مانند مردان خوش برخورد و اجتماعی هستند و احساسات خود را به طور مقتضی ابراز می دارند (به جای آنکه آن را به صورت انفجارهایی ابراز دارند که بعدها از آن تأسف خواهند خورد) خود را به خوبی با فشارهای عصبی منطبق می کنند.
هوشبهر و هوش هیجانی به درجات مختلف در وجود همه ما درهم آمیخته شده اند، ‌اما این تصاویر اغراق آمیز نسبت به این مسئله که هر کدام از این ابعاد به طور مستقل چه چیزی را به خصوصیات شخصی می‌افزاید، ‌دید سازنده ای به دست می دهند. این تصاویر بر حسب آنکه فرد تا چه حد دارای هر دو جنبه ی هوش شناختی و هیجانی باشد در هم می آمیزند، ‌اما در میان این ۲ بعد، ‌آنچه بیشتر کیفیاتی که ما را به یک انسان کامل تبدیل می کند به وجود ما می افزاید، ‌هوش هیجانی است (شریفی درآمدی، ۱۳۸۶).

 

 

۲-۱۸- مؤلفه های هوش هیجانی

 

 

دانیل گلمن مؤلفه های هوش هیجانی را به شرح زیر بیان می کند:
۱- ‌خودآگاهی: شناختن هیجان هایی که آن را احساس می کنیم و دلیلش را نیز می دانیم. خودآگاهی، ‌آگاه بودن از حالت روانی خود و تفکرها درباره آن حالت است.
۲- خودگردانی: تعادل هیجانی را خود گردانی می نامند. گاهی از خود گردانی به معنای کنترل احساسات، عواطف و تکانش ها یاد می کنند. خود گردانی یک قابلیت زیر بنایی است که در کنترل رفتارهای هیجانی نقش مهمی دارد.
۳ – انگیزش: به معنای مولد، ا‌ثر بخش و خلاق بودن در زمینه کاریست. انگیزش توانایی انرژی دادن به دیگران و هدایت رفتار آنان بر خلاف داشتن روحیه ضعیف را دارد. در انگیزش از هیجان ها به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف استفاده می کنیم.
۴ – همدلی: توانایی همدردی کردن با احساسات دیگران و شناخت دیدگاه آنها را همدلی می نامند. همدلی توانایی شناخت و نفوذ بر حالت هیجانی دیگران یا آگاهی نسبت به احساسات، ‌نیازها و علایق دیگران است. همدلی به معنای دیگر وارد شدن به حریم احساس دیگران است.
۵ – مهارت های ارتباطی یا اجتماعی: توانایی شناخت و همدلی با دیگران، ‌برقراری ارتباط مؤثر،‌ گوش دادن عمیق و پرسیدن سؤالات مهم،‌ تشریک مساعی،‌ مربیگری و مذاکره کردن از اجزا این مهارت محسوب می شود. به عبارتی دیگر آگاهی و شناخت نسبت به هیجان ها و احساسات دیگران،‌ مهارت گوش دادن به احساسات دیگران در زمانی است که افراد دچار هیجان و احساسات هستند و نیاز به گوش دادن حرف های آنان را دارند (زارعان و بخشی پور، ۱۳۸۶).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:51:00 ب.ظ ]




 

۲-۲۴- نشانه های پرخاشگری

 

 

نشانه های پرخاشگری، متعدد است. از جمله این نشانه ها می توان به فحش دادن، پرتاپ اشیاء، لگد زدن، جنگ و ستیز کردن، شکستن اشیاء و ضربه زدن، حمله به دیگران، دروغگویی، بر هم زدن نظم، برانگیختگی بیش از حد، فرار از خانه و مدرسه، نگاه های تند و خشن، به هم فشردن دندان ها و جیغ زدن، اشاره کرد. نشانه های پرخاشگری در یک کودک پرخاشگر عبارتند از :
ایجاد مزاحمت کردن و حالت دفاعی به خود گرفتن؛
دیگران را سرزنش کردن؛
با کودکان دیگر به جنگ و ستیز پرداختن؛
نظم کلاس و مدرسه را به هم ریختن؛
به دزدی و دروغگویی دست زدن؛
از رابطه خود با اطرافیان رضایت نداشتن؛
از مدرسه و معلم خاطره خوش نداشتن؛
از بازگو کردن احساسات خود علیه والدین، وحشت داشتن و آن را در مورد کودکان دیگر تلافی کردن (هاشمی و همکاران، ۱۳۸۹).

 

 

۲-۲۵- انواع رفتارهای پرخاشگرانه

 

 

طبق نظر مویر[۸۸] (۱۹۷۶)، پاسخ های پرخاشگرانه انواع گوناگون دارد که محرک های درونی و بیرونی مختلف، آنها را به وجود می آورد. در ادامه این بحث، هفت طبقه از رفتارهای پرخاشگرانه معرفی می شوند. به دلیل همپوشی این طبقات، امکان تمایز میان انواع این رفتارها به سهولت امکانپذیر نیست، لذا این احتمال وجود داردکه رفتار پرخاشگرانه، حاصل تلفیقی از دو یا چند عامل زیر باشد:
۲-۲۵-۱- پرخاشگری خشمگینانه[۸۹]
طبق نظر دارلی و همکاران[۹۰] (۱۹۸۸)، این نوع پرخاشگری، نوع اصیل و شناخته شده پرخاشگری است. هنگامی که مردم کلمه پرخاشگری را می شنوند، این نوع خاص فوراً به ذهن آنان متبادر می شود. این نوع پرخاشگری عموماً با نشانه های از برانگیختگی هیجانی توأم بوده و علت آن غالباً درد یا ناکامی است. برای مثال، اگر دو موش را در قفس رها کنیم، سپس ضربه های برقی متناوب و مختصری به آنان وارد شود، پس از آن، به یکدیگر حمله می کنند. در این حالت، اگر حتی یک موش وجود داشته باشد، مثلاً به عروسک حمله ور خواهد شد. هاچینسون[۹۱] (۱۹۶۵) معتقد است بروز ناکامی، عدم موفقیت در یک رفتار هدف گرا می باشد. برای مثال، پیشگیری از دستیابی حیوان به غذا معمولاً باعث رفتار پرخاشگرانه می شود. کبوتری که یاد گرفته است برای دریافت دانه به کلیدی نوک بزند، اگر دانه ای دریافت نکند به کبوتر دیگر حمله خواهد کرد.
۲-۲۵-۲- پرخاشگری تجاوزکاران[۹۲]
گاهی اوقات یک حیوان، آرام و پاورچین به حیوان گوشتخوار دیگری مانند شغال، گرگ و یا یکی از جانوران رده ی گربه سانان حمله می کند. البته تردید وجود دارد که این رفتار پرخاشگرانه باشد، بنابراین برچسب «جست و جوی غذا» احتمالاً مناسب تر است.
کیو[۹۳] (۱۹۳۰) معتقد بود برخی از موجودات از طریق تقلید این رفتار را می آموزند. بچه گربه در صورتی در چهارماهگی حمله و کشتن موش ها را فرا می گیرد که بتواند به طور طبیعی کشتن موش ها توسط مادرش را ببیند.
۲-۲۵-۳- پرخاشگری ناشی از ترس[۹۴]
به طور کلی، اگر با یک موضوع ترس آور به حیوانی نزدیک شویم، حیوان می ترسد و احتمالاً شروع به پرخاشگری می کند. همچنین اگر حیوانی اهلی و رام، توسط حیوانی قویتر از خود، به گوشه ای رانده شود، در تنگنا قرار گرفته و با خشونت، به حیوان قوی حمله می کند.
۲-۲۵-۴- پرخاشگری کنشگر[۹۵]
طبق نظر لیو[۹۶] (۱۹۶۷) و لوراس[۹۷] (۱۹۶۱) هر موجود زنده ای ممکن است به دلیل دریافت پاداش از انجام عمل پرخاشگرانه، به این رفتار مبادرت ورزد. بزرگسالان و کودکانی که به اظهار نظرهای خصمانه تشویق شده اند، تمایل به رفتار پرخاشگرانه در آنان بیشتر دیده می شود. اشخاصی که برای کشتن، پول دریافت می کنند، نمونه ای از این نوع پرخاشگری هستند. در انواع شرطی شدن کنشگر، نیازی نیست که برای تقویت رفتار پرخاشگرانه هر پاسخی را پیگیری کنیم، هنگامی که رفتاری آموخته می شود، پاداش ها و تنبیه هایی گاه و بی گاه برای تثبیت و نگهداری آن کفایت می کند و این مسئله مخصوصاً در پدیده پرخاشگری فرمانبردارانه، کاملاً روشن و مسلم است. در این نوع پرخاشگری، شخص به کسی حمله می کند و یا او را به قتل می رساند زیرا به وی دستور انجام آن ابلاغ شده است و به دنبال چنین رفتاری پاداشی دریافت می کند که باعث تقویت رفتار می شود (به نقل از امبرگتس و همکاران[۹۸]، ۲۰۰۹).
۲-۲۵-۵- پرخاشگری به منظور حفظ قلمرو[۹۹]
کردار شناسان این نوع از رفتار پرخاشگرانه را به صورت گسترده، مورد بررسی و مطالعه قرار داده اند (لورنتس[۱۰۰] (۱۹۶۶). برای مثال، برخی از کردارشناسان معتقدند که هم انسان و هم حیوان به طور فطری پرخاشگرند، اما در حیوانات، به مرور، مکانیسم هایی برای کنترل تکانه های پرخاشگرانه به وجود آمده، در حالی که آدمیان فاقد چنین مکانیسم هایی هستند. لورنتس معتقد است، پرخاشگری غریزه ای فطری است که باید راهی برای خود پیدا کند. نسخه ای که او برای جامعه برخوردار از صلح و صفا تجویز می کند، متضمن ایجاد راه هایی بی خطر برای ابراز پرخاشگری است؛ مثل شرکت در مسابقه های ورزشی، گسترش قبیله و قلمرو، به نحوی که شامل افراد بیشتری شود، و نیز شناخت محرک هایی که رها سازنده پرخاشگری هستند؛ مثلاً وجود افراد درونگرای مورد تهدید یا برونگرای مورد نفرت و سرایت هیجان در گروهی از مردم خشمگین که به طور جمعی عمل می کنند.
۲-۲۵-۶- پرخاشگری نوع دوستانه[۱۰۱]
پرخاشگری یک پرنده یا محافظت مادری از فرزند خود و دفاع زنبوران سرباز از لانه خود، نمونه هایی از پرخاشگری نوع دوستانه هستند. مویر (۱۹۷۶)، اصطلاح پرخاشگری مادرانه را برای توصیف رفتار خشمگینانه ماده پستاندارانی استفاده می کند که خانه و کاشانه خود را در خطر می بینند. محققانی مثل ویلسون[۱۰۲] (۱۹۷۱)، ویلسون (۱۹۷۵)، دورو[۱۰۳] (۱۹۷۹)، بک[۱۰۴] (۱۹۷۹)، و اشبورن[۱۰۵] (۱۹۷۸)، بررسی های مفصلی در خصوص رفتار نوع دوستانه انجام داده و معتقدند که برخی از ابعاد اجتماعی، مبانی ژنتیکی دارند و به طور طبیعی شکل می گیرند. از این دیدگاه چنین رفتاری صرفاً برای بقای شخص نیست بلکه بقای گروه، هدف و منظور اصلی رفتار پرخاشگرانه است (به نقل از امبرگ و همکاران، ۲۰۰۹).
۲-۲۵-۷- پرخاشگری ناشی از نر بودن[۱۰۶]
رابارتز[۱۰۷] (۱۹۶۸) معتقد است در بعضی از گونه ها، واکنش یک نر بالغ به
نر بالغ و ناآشنای دیگر، واکنش خصمانه است. در واقع، حیوان دائماً بدون تحریک حمله می کند. این رفتار از آن جهت با پرخاشگری مربوط به قلمرو، تفاوت دارد که در هر ناحیه و منطقه ای روی می دهد. مطالعه بر روی موش ها نشان داده است، محرکی که باعث حمله می شود، بوی حیوان نر دیگری است که اگر این بو به هر طریقی مثل عمل جراحی یا استفاده از نقاب را از بین برود، احتمالاً حمله ای صورت نخواهد گرفت.
علاوه بر این در بعضی از حیوانات از جمله سگ ها و گرگ ها (لورنتس، ۱۹۶۶)، تا زمانی که حیوان وضعیت تسلیم و فرمانبرداری خاصی را به خود بگیرد، حمله ای صورت نخواهد گرفت. ظاهراً هورمون تستوسترون[۱۰۸]، نرینه، اهمیت ویژه ای در این طبقه از پرخاشگری دارد. تستوسترون هورمونی مردانه است که بسیاری از خصوصیات جسمانی نرینه را تعیین می کند. تحقیقات اخیر حاکی از آن است که در آدمیان نیز، زیاد بودن تستوسترون با پرخاشگری بیشتر همراه است؛ در یک تحقیق گسترده در آمریکا، ۴۴۰۰ سرباز از جنگ برگشته، به آزمون های روانی مختلف که بعضی از آنها پرخاشگری را می سنجیدند پاسخ دادند. برای تعیین میزان تستوسترون از این افراد نمونه ی خون گرفته شد. کسانی که میزان تستوسترون در آنها زیاد بود تا حدی سابقه پرخاشگری نیز داشتند. از آنجا که رفتار پرخاشگرانه در مردها گاهی به رفتارهای ضداجتماعی می انجامد می توان انتظار داشت که زیادی تستوسترون به دلیل افزایش رفتار پرخاشگرانه سد راه موفقیت اشخاص در جامعه آمریکا شده است. به عنوان مثال در این تحقیق مشخص شد، کسانی که میزان تستوسترون آنها زیاد بود در مقایسه با دیگران موقعیت شغلی پایین تری داشتند. این یافته ها شواهدی هستند برای اثبات این نکته که پرخاشگری در انسان اساس زیستی دارد و می توان آن را در زمره غرایز دانست. با این حال، در این قبیل تحقیقات گاهی رابطه بین تستوسترون و پرخاشگری شکل ظریف تری پیدا می کند و اثر این هورمون وقتی نمایان می شود که تعداد آزمودنی ها زیاد باشد. این موضوع نشان می دهد که عوامل پرخاشگری را باید در حیطه های دیگری به جز زیاد بودن تستوسترون نیز، جستجو کرد (به نقل از امبرگ و همکاران، ۲۰۰۹).

 

 

۲-۲۶- انواع پرخاشگری از لحاظ تعداد افراد

 

 

۲-۲۶-۱- پرخاشگری شخصی
کودک، نوجوان یا جوان نسبت به افراد بالغ یا هم سن خود، پرخاشگری نشان می دهد. این حملات، بصورت شخصی است، شخص سعی در پنهان کردن اعمال خشونت آمیز خود ندارد و معمولاً در جمع به صورت شخصی گستاخ و بیش از حد به خود مطمئن و بی رحم، نسبت به اطرافیان و همسالان شناخته می شود. این شخص نسبت به اولیای مدرسه و افراد خانواده، گستاخ است و بدون دلیل، مرتباً دروغ می گوید؛ به تنهایی دست به فرار از منزل یا مدرسه می زند؛ با دیگران دوست نمی شود و یا تک دوست دارد؛ رفتار خود را از دیگران پنهان نمی کند؛ اگر مورد بازخواست قرار گیرد؛ گناه خود را به گردن دیگران می اندازد؛ در کارهای جمعی همکاری نکرده و با افراد کوچک تر از خود، قلدری می کند.
۲-۲۶-۲- پرخاشگری جمعی
در این پرخاشگری، شخص پرخاشگری خود را به صورت گروهی نشان می دهد؛ نسبت به گروه خود وفادار است؛ رفتارهای ضداجتماعی از خود نشان می دهد؛ دوستانی از سنین خود انتخاب می کند و به صورت جمعی به کتک کاری مبادرت می ورزند؛ در صورت دزدی، دوستان خود را لو نمی دهد؛ چنین شخصی، دچار افت تحصیلی بوده و بعضی از علایم بیماری روان رنجوری، نظیر اضطراب و افسردگی را از خود بروز می دهد؛ معمولاً دوستان متعددی دارد و در مقابل رفتارهای نامناسب خود، احساس پشیمانی کاذب دارد (بقرآبادی و همکاران، ۱۳۸۹).

 

 

۲-۲۷- نظریه های پرخاشگری

 

 

در پاسخ به این سوال که چرا آدمیان دست به پرخاشگری می زنند، از گذشته های دور تاکنون نظریه های علمی متفاوت و متنوعی ارائه شده است که به طور اختصار به بررسی آنها می پردازیم:
۲-۲۷-۱- نظریه گرایش ذاتی
قدیمی ترین و احتمالاً شناخته شده ترین نظریه پرخاشگری بر این نکته تأکید دارد که آدمیان به خاطر ماهیت زیستی خود، به نحوی برای خشونت برنامه ریزی شده اند. این دیدگاه به نظریه غریزه نیز شهرت دارد. معروف ترین حامی این نظریه، زیگموند فروید (۱۹۳۳) بود. او معتقد بود که ریشه های پرخاشگری را عمدتاً در آرزوی مرگ یا غریزه مرگ جستجو کرد که بر همه اشخاص حاکم است. طبق دیدگاه وی، هدف از این غریزه، خود تخریبی است. اما به فوریت تغییر جهت داده، بیرون و دیگران را نشانه می گیرد. تکانه های پرخاشگرانه ای که از آن نشأت می گیرد، به مرور زمان فزونی یافته و چنانچه رها نشود، پس از رسیدن به درجات بالا، به اعمال خطرناک خشونت آمیز منجر می شود. قابل ذکر است که «غریزه مرگ» تا نیمه های عمر فروید، بخشی از نظریه او نبود. وی این مسئله را پس از آنکه قتل عام های خشونت بار و فاجعه آمیز انسان ها را در جنگ جهانی اول مشاهده کرد، به نظریه خود افزود. او علاوه بر غریزه مرگ، غریزه دیگری را به نام غریزه زندگی پیشنهاد کرد که هدف آن لذت، محبت، صمیمیت و باروری است. رابطه پیچیده میان این نیروهای قدرتمند آنقدر شدید بود که فروید را شیفته خود ساخته بود.
۲-۲۷-۲- نظریه سائق
نظریه دیگری که در بین متخصصان علوم رفتاری طرفدارانی دارد، بر این فرض استوار است که چنین رفتارهایی عمدتاً، ریشه در سائق هایی برای آسیب رساندن به دیگران دارند. این رویکرد، در واقع نظریه های سائق در مورد پرخاشگری را مطرح می کند. این دیدگاه بیان می کند که موقعیت های گوناگون بیرونی (مانند ناکامی)، انگیزه ای نیرومند، برای تولید رفتارهای آسیب رسان به وجود می آورند و سائق پرخاشگرانه به نوبه خود به حمله آشکار به دیگران منجر می شود. مشهورترین نظریه های سائق به فرضیه ناکامی- پرخاشگری معروف است. بر اساس این فرضیه، ناکامی به برانگیختگی سائق منجر می شود که هدف اولیه آن صدمه زدن به دیگران یا اشیاء است؛ این سائق باعث حمله به هدف های گوناگون، خصوصاً منبع ناکامی می شود. از آنجایی که موقعیت های بیرونی بیش از گرایش های ذاتی در شیوع پرخاشگری نقش دارند، بنابراین در خصوص احتمال پیشگیری از این رفتار شاید بتوان گفت که، نظریه های سائق خوش بینانه تر از نظریه های غریزه هستند (به نقل از داگلاس و دوتون[۱۰۹]، ۲۰۱۱).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:50:00 ب.ظ ]




 

۲-۲۸- عوامل مؤثر در بروز پرخاشگری

 

 

۲-۲۸-۱- تفاوت های جنسیتی و پرخاشگری
عقاید بسیاری از عامه مردم با تحقیقات آزمایشگاهی و مشاهده های کنترل شده دختران و پسران همخوانی ندارد. اما پرخاشگری تنها زمینه ای است که در آن تفاوت های جنسیتی مشاهده شده، با عقاید عامه همخوانی دارد. گرین[۱۱۰] (۱۹۹۹)، از مشاهدات تحقیقی خود نتیجه می گیرد که پسران بیشتر از دختران دعوا به راه می اندازند؛ انتقام می گیرند و در دعوا از نیروی بدنی استفاده می کنند، اما دختران بیشتر، جدال لفظی می کنند. شارپ[۱۱۱] (۲۰۰۰)، در تحقیقی پیدا کرد که پسران، به ویژه هنگامی که با پسران هستند از زمانی که همراه دختران دیگر هستند پرخاشگرند. بعضی از مطالعات دیگر نیز نشان می دهد که ثبات پرخاشگری دخترها در طول زمان کمتر از پسرهاست. چند تحقیق نیز نشان داده است که دخترها و پسرها از این لحاظ تفاوتی ندارند (به نقل از پارک و اسلابی[۱۱۲]، ۱۹۸۳). البته کودکان به هنگامی که با وقایع تنش زا مثل جدایی پدر و مادر، یا به دنیا آمدن کودکی جدید روبرو می شوند بیشتر پرخاشگری می کنند، ولی پرخاشگری شدیدی که بیش از چند ماه به طول انجامد غالباً حاکی از تداوم داشتن این الگوی رفتاری است.
شکل، سبک، دفعات تکرار و شدت پاسخ های پرخاشگرانه کودک به میزان وسیعی با یادگیری اجتماعی و تجربیات او بستگی دارد. جامعه به کودک یاد می دهد که چگونه پرخاشگری خود را ظاهر کند. در اکثر جوامع، پسرها بیش از دخترها برای نشان دادن خشونت و پرخاشگری تشویق می شوند. غالباً والدین انتظار دارند که پسرها در زد و خورد با کودکان دیگر پیروز شوند. برای دختران ظرافت و و لطافت در ازای خشونت پسندیده تر تلقی می گردد. از این رو در دوره ی دوم کودکی یعنی ۶ تا ۱۲ سالگی پسرها به مراتب خشن تر و ستیزه جوتر از دختران هستند. حملات جسمانی، نزاع و پرخاشگری، دروغگویی، تخریب و جسارت در پسرها به مراتب بیشتر از دخترها مشاهده می شود. هر قدر سن پسر بالاتر برود تفاوت بیشتری در رفتار پرخاشگرانه، در مقام مقایسه با دختر نشان می دهد. میزان و سطح پرخاشگری اطفال میان ۳ تا ۵ سالگی به حداکثر خود رسیده و سپس ثابت می ماند.
پرخاشگرتر بودن پسرها نسبت به دخترها، در اغلب فرهنگ ها و تقریباً در همه سنین و نیز در اغلب حیوانات دیده می شود. پسرها بیش از دخترها پرخاشگری لفظی و بدنی دارند و از سال دوم زندگی این تفاوت ها آشکار می شود. تحقیقات در مورد کودکان نوپای سنین ۱ تا ۳ سال نشان داده است تفاوت های جنسیتی از لحظه ی بروز آن بعد از ۱۸ ماهگی ظاهر می شود و قبل از آن اثری از پرخاشگری نیست. پسرها مخصوصاً وقتی که به آنها حمله می شود و یا کسی مخل کارهای آنها می شود تلافی می کنند. نتایج تحقیق دیگری در مورد کودکان سنین مدرسه نشان داده است، پسرها فقط اندکی بیش از دخترها مورد حمله قرار می گیرند ولی دو برابر دختران تلافی می کنند. در مورد اثر تفاوت های جنسیتی در پرخاشگری، هم توجیهات فیزیکی و هم توجیهات اجتماعی ارائه شده است. بعضی از نظریه پردازان معتقدند که ثبات تفاوت های جنسیتی که در همه فرهنگ ها و همه حیوانات دیده می شود، از نظر شواهدی علمی مؤثر بودن عوامل بیولوژیکی را اثبات می کند. البته شاید مطالعاتی که رابطه بین هورمون های جنسی و پرخاشگری را می آزماید، نتایج مبهمی را در بر داشته باشد. ممکن است بالقوه بودن پرخاشگری، با آموختن آن در پسر بچه ها علت فیزیولوژیکی داشته باشد، ولی محققان در مشخص کردن اینکه نظام زیست شناختی تا چه حد در این مسئله دخالت دارد چندان موفقیتی نداشته اند.
تجربه اجتماعی دخترها و پسرها از لحاظ پرخاشگری کاملاً متفاوت است. پرخاشگری بخشی از قالب رفتاری مردانه است و غالباً از پسرها انتظار رفتار پرخاشگرانه می رود و برای این کار، بطور تلویحی تشویق می شود. برای مثال، پسران یک تا سه ساله در کلاس های پیش از دبستان از طرف بزرگسالان و همسالان بیش از دخترها به خاطر پرخاشگری مورد توجه قرار می گیرند. این توجه گاهی به صورت مثبت مثل لبخند زدن، یا ملحق شدن به بازی کودک و گاهی به طور منفی مثل متوقف کردن کودک، یا سر کودک را با چیز دیگری گرم کردن نشان داده می شود. توجه به رفتار کودک به هر نحوی که باشد بیش از بی توجهی به آن باعث تشویق رفتار می شود. تلویزیون منبع دیگری است که کودکان بخصوص پسرها از طریق آن رفتار پرخاشگرانه را می آموزند (عسگری و همکاران، ۱۳۸۹).
۲-۲۸-۲- ابزار و وسایل پرخاشگری
مطالعات آزمایشگاهی نشان داده است حضور ابزارهای پرخاشگری مثل وجود اسلحه در محیط زندگی شخص، احتمال وقوع رفتار پرخاشگرانه را افزایش می دهد. در زندگی واقعی، هنگامی که شخص با ناکامی که برانگیزاننده ی خشم است، مواجه می شود اگر اسلحه یا ابزار دیگر پرخاشگری در دسترس باشد، احتمال استفاده از آن بیشتر می شود.
۲-۲۸-۳- الکل
مصرف الکل نیز احتمال وقوع رفتار پرخاشگرانه را افزایش می دهد. البته الکل با توجه به مضرات متعددی که دارد، تنها زمانی باعث بروز رفتار پرخاشگرانه می شود که با ناکامی یا با سایر محرک های ایجادکننده خشم همراه شود. به عبارت دیگر اگر محرک هایی که رفتار پرخاشگرانه را ایجاد می کنند مثل گرما، شلوغی، توهین کردن و حمله جسمانی. به صورت گروهی و با یکی از آنها در زمان مصرف الکل به فردی ارائه شوند احتمال بروز پرخاشگری در وی را افزایش می دهند.
۲-۲۸-۴- شرایط کاری و زندگی
گرما، شلوغی و سرو صدا، خود به خود ممکن است احتمال بروز رفتار پرخاشگرانه به ط
ریق دیگری افزایش دهند. این واقعیت به خوبی با تجارب آزمایشگاهی که میزان بروز شکل نهایی پرخاشگری (قتل و آدم کشی) است، را نشان می دهد، تأیید شده است.
۲-۲۸-۵- برانگیختگی جنسی
برانگیختگی جنسی تحت شرایطی خاص، بر پرخاشگری اثر می گذارند. رابطه میان برانگیختگی جنسی و پرخاشگری به صورت یک خط منحنی است. میزان متوسطی از برانگیختگی، میزان پرخاشگری را کاهش می دهد، در حالی که افزایش در میزان برانگیختگی، واقعاً موجب افزایش پرخاشگری می شود. تماشای محرک های شهوت انگیز دو اثر و نتیجه به همراه می آورد:
برانگیختگی را افزایش می دهد.
حالت های عاطفی یا احساس های مثبت و منفی را تحت تأثیر قرار می دهد.
۲-۲۸-۶- هرزه نگاری شدید
در دهه های اخیر برای ارائه تصاویر مشهودی از رفتارهای جنسی در فیلم ها و مجله ها محدودیت هایی به وجود آمده، اما در برخی ممالک این قید و بند ها از بین رفته است. این واقعیت همراه با فروش بی سابقه نوارهای ویدیویی و اخیراً دریافت صحنه های مستهجن از طریق شبکه اینترنت، موجب شده است که دسترسی به چنین اطلاعاتی بعضی از اوقات سریعاً امکان پذیر باشد. علاوه بر این در بعضی از نوارها، صحنه هایی وجود دارد که روابط جنسی و خشونت توأماً ارائه می شوند. عموماً در چنین صحنه هایی زنان قربانی هستند و مورد آزار و اذیت قرار می گیرند. از سوی دیگر، تماشای خشونت موجب می گردد که رفتارهای مشابهی در بین بینندگان تشویق شود که با در نظر گرفتن میزان بالای برانگیختگی جنسی، سبب افزایش پرخاشگری می شود (عسگری و همکاران، ۱۳۸۹).
۲-۲۸-۷- شخصیت و پرخاشگری
اشخاصی که رقابت جو، عجول، تحریک ناپذیر و پرخاشگرند و اصطلاحاً به آنان سنخ الف (A) می گویند، با افراد دیگری مقایسه می شوند که سنخ ب (B) نام دارند و خصایص و صفات سنخ الف را ندارند. سنخ الف واقعاً ستیزه جو هستند. آنان فقط به دلیل نفس کار به دیگران پرخاشگری نمی کنند. بلکه منظور آنان دستیابی به هدف های دیگر است. این نوع خاص به پرخاشگری وسیله ای[۱۱۳] معروف است. در مقابل، احتمال بیشتری وجود دارد که سنخ الف به نسبت سنخ ب خود را درگیر پرخاشگری خصمانه کنند که هدف اولیه آن آسیب رساندن جسمانی، روانی و مالی به قربانیان است. اشخاص سنخ الف بیشتر از سنخ ب در محیط های کاری، تعارض و درگیری با دیگران را تجربه می کنند.
۲-۲۸-۸- عوامل ارثی و فیزیولوژیکی
از عوامل مهمی که در پرخاشگری کودکان مؤثر است عامل ارثی است. بدین معنی که بسیاری از جنبه های زیستی والدین و اجداد نیز جنبه های خلق و خو و روان که صورت تثبیت شده ای در اشخاص دارند به فرزندان منتقل می شوند. همچنین رفتارهایی در والدین وجود دارد که در مواردی از طریق وراثت و در مواردی از طریق تربیت و اکتساب در نسل جدید ظاهر می شود. معمولاً تعلیم و تربیت مناسب و سازنده می تواند تا حدودی آثار وراثت را تحت پوشش خود قرار دهد.
۲-۲۸-۹- طبیعت و مزاج
برخی از کودکان از لحاظ طبیعت خود در موقعیتی هستند که گویی حال و طبع آنها آماده و مساعد برای بروز رفتاری مسالمت آمیز است. بر عکس کودکان و نوجوانانی هستند که در برابر ناملایمات ضعیف هستند. این اشخاص به راحتی حال و حوصله خود را از دست داده و حتی در برابر جریانات عادی قدرت تحمل ندارند. گویی که با کوچکترین محرک بروز پرخاشگری به شدت تحریک پذیر هستند (عسگری و همکاران، ۱۳۸۹).
۲-۲۸-۱۰- بیماری های روانی
بسیاری از پرخاشگری ها به این دلیل صورت می گیرد که شخص وضع روحی مطلوبی ندارد و عواملی چون افسردگی، وسوسه و اضطراب او را ناراحت می کند. این امر ممکن است ناشی از تمایلات خرابکارانه در اشخاص باشد که جلوی بسیاری از آرامش ها را می گیرد.
۲-۲۸-۱۱- شیوه تعلیم و تربیت
گاهی پرخاشگری مربوط به شیوه ناپسندی است که در تعلیم و تربیت کودک اتخاذ شده و او را شخصی غیرعادی و عصبی بار آورده است. کودکانی که فوق العاده پرتوقع و نازپرورده اند، هنگامی که توقعاتشان برآورده نمی شوند عصبانی شده و پرخاشگری می کنند. کودکانی که در خانواده شاهد درگیری و زد و خورد والدین هستند و کودکانی که در خانه، شخص ضعیف تر را اسیر قدرت می یابند، همان را با درجاتی از شدت و ضعف درباره دیگران اجرا می کنند. خشونت های پدر و مادری که دگر آزاری دارند، اثر نادرستی بر فرزند دارد و آینده ی کودک را با دشواری روبرو می کند. خانواده های نابسامان که در آنها والدین با غیبت های طولانی و اختلاف و جدایی، فرزندان خود را تنها می گذارند، باعث نگرانی و پرخاشگری در آنان می شوند. کودکی که شاهد در به دری خویش است و از پدر و مادر سختگیری بیجا می بیند، بخصوص اگر نتواند در مقابل آن بایستد، زیر بار اطاعت از دیگران نرفته و در مقابل درخواست اطاعت به مخالفت و پرخاشگری می پردازد.
طبق تحقیقاتی که در آزمایشگاه روی حیوانات انجام شد، مشخص گردید که نقش مادر در دوران کودکی بسیار مهم است، مثلاً کودکی که از محبت مادر محروم شده است زودتر از کودکی که مادر دارد بیمارمی شود و یا حتی، می میرد. رابطه مادر و بچه تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار دارد. روحیات آنها نسبت به هم، کم کم عوض می شود و رابطه آنها نهایتاً به جایی می رسد که صمیمیت قدیمی از بین می رود. در چنین مواقعی اگر مادر کودک دیگری به دنیا آورد مورد پرخاشگری فرزند اول قرار می گیرد. پس ریشه های روحیه پرخاشگری انسان را باید در دوران کودکی جستجو کرد. طبق نظر آلن[۱۱۴] (۱۹۶۷)، غریزه
پرخاشگری در همان لحظه تولد در کودک دیده می شود. به گونه ای که اگر مانع حرکت کودکی شوند و او را ناکام کنند موجب پرخاشگری او خواهند شد. کودک در طی رشد خود فعال است و بر اثر این فعالیت ممکن است دیر یا زود موجب شکستن یا از بین بردن اشیاء شود. این شکستن ها ممکن است سهوی و بدون منظور باشد، ولی بزرگترها آن را به حساب خصومت و پرخاشگری کودک می گذارند.
پرخاشگری کودکان کوچکتر به این ترتیب است که سعی می کنند موانع را از پیش پای خود بردارند، لیکن نمی توان هدف این نوع پرخاشگری را ایجاد رنج و زحمت تلقی کرد. کودک از همان یک ماهگی می کوشد خویشتن را به محیط تحمیل کند و اطرافیان را به طرف ارضای نیازهای خود رهبری نماید. در نتیجه، غریزه پرخاشگری فقط برای تخریب نیست، گاهی برای سازندگی نیز استفاده می شود. یک نکته مسلم اینکه در همه جوامع با آداب و رسوم متفاوت، مربیان مانع ارضای تمایلات بچه ها می شوند، لذا بچه پرخاشگر می شود و این پرخاشگری جزء لاینفک رابطه بین بچه و محیط اجتماعی اوست (عسگری و همکاران، ۱۳۸۹).
مهمترین ویژگی دوران کودکی، توجه خاص کودکان به ارضای فوری غرایز و نشان دادن عکس العمل سریع نسبت به محرومیت ها است. اگر بین محرومیت ها و رضایت خاطر بچه تعادلی ایجاد شود آن وقت می توان گفت اشخاص را نسبت به محرومیت هایی که در انتظارشان است از پیش مجهز کرده ایم. در نتیجه او عکس العمل های مطلوبی از خود نشان می دهد و در واقع مثل این است که به آنان در برابر ناملایمات آینده واکسن مصونیت زده باشیم. علت اینکه اشخاص در بزرگسالی مانند کودکی سریع، تأثیرپذیر می شوند این است که در کودکی مشکلاتی داشته و احساس محرومیت شدیدی کرده اند. این قبیل اشخاص خیلی زود، در برابر محرومیت ها از خود عکس العمل پرخاشگرانه نشان می دهند و به اصطلاح قادر نیستند کمترین محرومیتی را بپذیرند. در نتیجه برای رفع و ترک عوامل پرخاشگرانه باید به زیرساخت های تربیتی، اخلاقی، سیاسی و غیره، که شخص در طی زندگی خود تحت تأثیر آنها بود، پی ببرد.
در واقع کودک پرخاشگری را، از راه تقلید نیز، می آموزد. قرار گرفتن در برابر یک الگوی پرخاشگر سبب ظهور این حالت در او می شود. در تحقیق بندورا و همکارانش که در دانشگاه استنفورد[۱۱۵] آمریکا انجام گرفت ملاحظه شد که نود درصد کودکان با پاسخ های پرخاشگرانه، الگوهای پرخاشگری را تقلید نموده اند. به نظر بندورا حتی مشاهده رفتار پرخاشگرانه، برای تقلید کودکان از آنها، کفایت می کند. بنابراین ناکامی تنها عامل ظهور پرخاشگری نیست. تقلید رفتارهای پرخاشگرانه از یک الگو به الگوهای دیگر نیز تعمیم داده می شود. همانگونه که تشویق، ناکامی و مشاهده حالات پرخاشگرانه باعث ظهور رفتار پرخاشگرانه می شود، در مقابل، مطابق اصل یادگیری تنبیه باید مانع آشکار شدن این رفتار گردد. بسیاری از تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده است نشان می دهند که هنگامی که رفتار خصمانه در کودک ظاهر می شود بتدریج خاموش می شود.
والدین باید نتایج تجربیات فوق را در محیط خانواده، در ضمن رفتار خوب با دیگران بکار گیرند. اگر رفتار پرخاشگرانه فرزند خود را از ابتدای کودکی تشویق نکنند این رفتار قوت نمی گیرد و در نتیجه تعمیم نمی یابد. گاهی رفتار پرخاشگرانه در جایی دیگر، غیر از جای اصلی خود ظاهر می شود، به این کیفیت، جابجایی گفته می شود. بهترین روش برای جلوگیری از بروز رفتار پرخاشگرانه آن است که والدین، چنین رفتاری را تشویق نکنند و با ملایمت کودک را وادار کنند که رفتار دیگری نشان دهند. والدین نباید کودک را به هنگام رفتار پرخاشگرانه تنبیه بدنی کنند زیرا، این خود نوعی رفتار پرخاشگرانه است و به وضوح اهمیت آن را برای کودک روشن می سازد. والدین مهربان که در مقابل فرزند خود رفتاری متعادل پیش می گیرند بندرت کودکانی پرخاشگر پرورش می دهند و نقطه مقابل آنها والدین عصبی و پرخاشگر قرار دارند که از تنبیه بدنی استفاده می کنند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:50:00 ب.ظ ]