۲-۲-۹- ادراک از خدا از نظر روان تحلیل گران
نظریههای روان تحلیلی حجم قابل توجهی از پژوهش پیرامون مفهوم خدا را تشکیل می دهند(جیمز[۳۰]،۲۰۰۹). فروید معتقد است خداوند در ذهن کودکان به شکل پدر نمود پیدا می کند ودر واقع کودکان در جریان حل عقده ادیب پیرو واقعی خویش را به پدر آسمانی شان فرافکنی می کنند(یونگ[۳۱]، ۱۹۶۹ به نقل از اسپلیکا وهمکاران، ۲۰۰۹) نیز ظاهرا به وجود فرافکنی هایی از پدر دنیای فرد به تصویر خداوند او موافق است اما او احساس می کرد که الگوها نیز نقش مهمی در شکل گیری تصویر خداوند ایجاد می کنند گرچه مورد آزمون قرار گرفتن نظریههای روان تحلیل گرانه فروید ویونگ در مورد منشا وتحول مفهوم خدا بسیار مشکل است اما نکته قابل توجه در این نظریات آن است که باید پیوند قطعی بین آنچه کودکان در پدر واقعی خود می بینند تصویری که خداوند در ذهن خود خلق می کنند وجود داشته باشد (اسپلیکا[۳۲] وهمکاران ،۲۰۰۹).
با آنکه رویکردهای روان تحلیل گری برای تبیین شکل گیری مفهوم خداوند به تعاریف روان تحلیل گرایانه علاقه مندند، اما پژوهشهای مربوط به این رویکرد به دلیل مشکلات وکاستی ها مفهومی وروش شناختی ومبانی نظریههای تئوریکی ناکافی مورد انتقاد گرفته اند. (گورسوچ،[۳۳]۲۰۱۰) برخی از تحقیقات که مفهوم خداوند را در فرهنگهای غربی مورد بررسی قرار داده اند این فرض که کودکان خداوند را به صورت یک مرد تصور می نمایند تایید می کند.(فوستر[۳۴] وکاتینگ،۲۰۱۳). احتمالا در دخترها بیش از پسرها می توان شواهدی مبنی بر این دیدگاه پیدا کرد(روزنزن[۳۵]،۲۰۰۷) اما (ورگوت وتمای ،[۳۶]۲۰۰۹). معتقدند ممکن است تصویر خدا بیشتر شبیه مادر باشد تا پدر. ( رابرت[۳۷] ،۲۰۱۰ ) در پژوهشهای خود همخوانی بین تصور خدا وتصور خویشتن گزارش کرد او معتقد است کودکانی که خود پنداره مثبت تری برخوردارند در ذهن خود تصویر پروردگار مهربانی را نقاشی می کنند وبر عکس خدایی غضبناک وطرد کننده با عزت نفس پایین در کودکان وداشتن تصویر مثبت از خداوند در او عشق وگرمی می باشد. (گادین هالز[۳۸]،۲۰۰۸) نیز بر اهمیت والدین در شکل گیری مفهوم خدای کودکان هم به صورت مستقیم وهم غیر مستقیم تاکید کردند، ونتایج بررسی ها نشان می دهد که مفهوم خدادر دختران نسبت به پسران با اسنادها وسبک تربیتی آنها همبستگی نزدیک تری دارد. نتایج بررسیهای (هول ودوناهی[۳۹] ۲۰۰۷) نشان داد که سبک فرزند پروری والدین بر مفهوم خدای جوانان تاثیر بسزایی دارد مخصوصا تصویر خدای مهربان پدر ومادرها بر تصویر کودکان نشان می دهد از پدر ومادر به عنوان مهربان اثر دارد به این ترتیب در حقیقت سبک والدین ومفهوم خداوند پدر ومادرها پیش گویی کننده تصویر خدای کودکان است، این ارتباط صرف نظر از طبقه اجتماعی،مذهب،گرایش کلیسا وسن وجود داشت. هول ودوناهی (۲۰۰۹ ) همچنین معتقدند که آزمودنی هایشان گرایش محکمی وجود دارد که خداوند را به عنوان مظهر عشق ومهربانی (مادرانه )و نه به عنوان منبع قدرت واقتدار ادراک نمایند (پدرانه ) با این اوصاف به نظر می رسد مادران نقش مهمی در مفهوم خدای کودکان بخصوص دخترها ایفا می نماید. یک بررسی نشان می دهد که معلمان ممکن است در تحول مفهوم خدای کودکان نقششان مهم تر از والدین باشد (فیدیا وایدما [۴۰]۲۰۰۹) گزارش کردند کودکان کودکستانی که رابطه نزدیک تری با مربی خود داشتند خداوند را مهربان تر درک می کردند در حالی که روابط مادر فرزند پیش گویی کننده مهمی در این پژوهش هایی که با هدف بررسی تاثیر خداوند انجام دادند نتیجه گرفتند، برداشت والدین از مفهوم خدا وبرداشت معلمان به گونه ای متفاوت می تواند برداشت کودکان از مفهوم خدا را پیش بینی کند به این صورت که به نظر می رسد والدین بر مولفههای رابطه ای مفهوم خدا کودکان تاثیر چشگیری داشته باشند(مثل خداوند دوستی مهربان است)در حالی که بین تصویر خدای کودکان شباهت وجود داشت.این تفاوت ها را می توان از طریق ایفای نقشهای متفاوت والدین و معلمان در زندگی کودکان توضیح داد. یعنی پرورش دادن عشق ورزیدن و مراقبت کردن صفات و روابط والدین با کودکان است در حالی که آموزش اسطوره ها و شبکه باورها و اعتقادات مذهبی از طریق آموزشهای مذهبی معلمان در مدرسه صورت میگیرد.به طور کلی بررسی تحقیقات در حوزه مفهوم خداوند کودکان به نظر می رسد این پژوهش ها در تایید اهمیت نقش والدین در شکل گیری این مفهوم باهم سازگار باشند. اما درباره ی تفاوتهای جنسیتی در تصویر از خداوند توافق کم تری وجود دارد.ورگوت وتمای(۲۰۱۰) معتقدند که اگر چه در ادراک مفهوم خداوند در بین فرهنگهای مختلف عمومیت وجود دارد اما حداقل در ارتباط مفهوم خدا با سمبلهای مادرانه و پدرانه برخی تفاوتهای فرهنگ پدیدار می شود. نظریههای شناختی نیز سهم ویژه ای در تبیین شکل گیری مفهوم خداوند در کودکان دارند .از دیدگاه تحول شناختی خداوند کودک در ابتدای انسانی است که در آسمان زندگی می کند .این انسان به تدریج به سمبلی تبدیل می شود که شکل ندارد جسمانی نیست اما همه چیز را می داند و بر همه چیز توانای دارد و در نهایت به یک مفهوم انتزاهی مبدل می شود. (بیاز [۴۱]۲۰۱۱) معتقد است، برداشت از خداوند با فهم بچه ها از والدینشان در ارتباط است و این رابطه نیاز معنوی فرد را تامین می کند در این پژوهش ها کوشش برای فهم جنبههای تحولی مفهوم خداوند نوعا بر تحول شناختی فرد متمرکز گردید
ه است.(گلدمن،[۴۲] ۲۰۰۷)به نظر اسپلیکا[۴۳] و همکاران (۲۰۱۰ )در گروه دیگری از دیدگاه ها و پژوهشهای این حوزه مثلآ( بالرو و فکل[۴۴] ۲۰۱۰) هر سه به نقل از اسپلیکا و همکاران (۲۰۰۱۱ )گرایش به این جهت است که بر تغیرات کلی تفکر تمرکز شود و اعتقاد کلی بر آن است که برداشت کودکان از مفهوم خدا به تدریج با افزایش سن از مفاهیم و مصادیق عینی به مفاهیم انتزاعی تر و پیچیده تر تحول می یابد.(چاوشیان، ۱۳۸۹).
هارمز(۲۰۱۲) به سه مرحله در تحول مفهوم خداوند اشاره می کند.
نخست: مرحله فرشته پنداری (۶-۳ سال) که کودکان در این مرحله تفاوت ناچیزی بین خداوند و فرشتگان ادراک می کنند .هارمز معتقد است به تدریج و با گسترش ظرفیت شناختی کودک تصویری که او در ذهن خود از خداوند نقاشی کرده اند هم عینی تر می شود و هم شباهت بیش تری به انسان ها پیدا می کند.او این مر حله را که در کودکان ۶ تا ۱۱ سال دیده می شود مرحله واقع بینی می نامند و معتقد است کودکان در این مرحله برای معرفی خداوند به دیگران به راحتی از سمبلهای مذهبی استفاده می کنند.در رویکرد هارمز آخرین مرحله شکل گیری مفهوم خداوند در انسان مرحله فردگرایانه نامیده می شود که این مرحله در نوجوانان به چشم می خورد، در این مرحله نوجوانان منحصرآ بر سمبلهای مذهبی تآکید نمی کنند بلکه رویکردی فردی در مورد خداوند اتخاذ می نمایند که نتیجه آن پیدایش برداشت ها و ادراکات بسیار متفاوتی از مفهوم خدا در یک فرد نسبت به فرد دیگر است.پژوهشهای دیگری که بر موضوع تحول مفهوم خداوند در کودکان می پردازد توسط (دکنجی[۴۵] ،۲۰۱۱)و در کشور فرانسه انجام شده است، در این پژوهش از کودکان و نوجوانان ۱۴-۷ ساله کاتولیک خواسته شد هنگامی که کلماتی مانند خدا را می شنوند به تداعی آزاد بپردازند ،تحلیل پاسخ ها وجود سه مرحله را تحول مفهوم خداوند تایید می نمودند.دکنجی معتقد است که کودکان ۸-۷ تا۱۱ سال غالبآ رویکردی اسناد گونه در مورد خداوند اتخاذ می کنند،به این صورت که در این کودکان خود به صورت مجموعه ای از صفات تلقی می کنند که این صفات بیشتر ماهیت انسان گونه دارند(مانند صدای مهیب یک روح) ضمناً در این مرحله مفهوم خدا از سایر سازههای مذهبی نسبتآ مستقل است.تداعیهای کودکان بین ۱۱تا ۱۴ سال بر محور شخصیت تآکید داشت مثل آنکه خداوند ویژگیهای والدینی داشته باشد و صفات انسان گونه اما فرا انسانی از قبیل خوب قوی و عادل و سرانجام در سن حدودآ ۱۴ سالگی تغییرات بشری شروع به رخ دادن می نماید، معمولآ در نوجوانان تمرکز بر تقابل بودن ویژگیهای انسانی بودن خداوند ناپدید می شود و بر داشت نوجوانان از مفهوم خدا انتزاعی تر می گردد آنها گرایش دارند تا در بیان مفهوم خداوند مؤلفههای ارتباطی وابستگی با خداوند را منعکس می نمایند (مثل عشق. مهربانی.ایمان و توکل)که از درون فرد نه از ویژگیهای توصیفی درگیر او ناشی می شود.بنابراین در پژوهش دکنجی مفهوم خدا حول سه محور اسناد صفات.شخصیت .و درون نگری مورد بررسی قرار می گیرد (ربانی،۱۳۸۸).
(کپارتریک[۴۶]،۲۰۱۱). تئوری دلبستگی والد –کودک بالبی (۱۹۸۰) را به حیطه مذهب گسترش دادند و یک رویکرد منحصر به فرد برای مطالعه پیوند و ارتباط بین تحول نخستین و مذهب و مفاهیم مذهبی در کودکان و نوجوانان فرآهم آورند . این نویسندگان تاکید نمودند که تئوری دلبستگی بالینی ممکن است چهارچوب ادراکی مفیدی برای فهم تفاوتهای فردی کودکان را ادراک مفهوم خدا را فراهم آورند به عبارت دیگر کیفیت رابطه کودک با مراقبت خود از طریق مفهوم خود وافراد مهم زندگی کودک با مفهوم خدای کودکان مرتبط می شود .تصورات ذهنی که کودک از خود وسایر افراد با اهمیت زندگی خود که از تعاملات مشاهده وتجربه شده کودک با مراقبانشان حاصل شده است دارد ادراک و رفتارهای کودک رادر موقعیتهای تازه وروابط تازه کنترل می کند یعنی این تصورات رابطه کودک با خدا را تابع خود میسازد (سروستانی،۱۳۹۱).
دیدگاه کپاتریک درخصوص ارتباط دلبستگی ومذهب منبعی غنی برای تحقیقات تجربی فراهم آورده است، برای مثال این اعتقاد وجود دارد که نظریه دلبستگی با فهم مفهوم سازی خداوند رفتارهای مذهبی مانند دعا کردن وزمزمه کردن برای خود در ارتباط است . همچنین میان تجربیات مذهبی وعشق رمانتیک نیز ارتباط وجود دارد . به اعتقاد کپاتریک (۲۰۰۷) بزرگسالانی که در روابط عاشقانه خود دلبسته ایمن هستند تعهد مذهبی بیشتر وتصویر مثبت تری از خداوند گزارش کرده اند پاسخ گویان مضطرب دوسو گرا احتمال دارد که خود را بیشتر به صورت یک نور تصور کنند وپاسخ گویان اجتنابی اعتقاد بیشتری دارند که انسان نمی تواتند معرفتی نسبت به خدا وجهان آخرت داشته باشد (کیر کپاتریک[۴۷]،۲۰۱۳).
۲-۲-۱۰- رابطه دلبستگی شکل گرفته دوران کودکی با ادراک از خدا
به اعتقاد صاحب نظران قسمت عمده ویژگیهای شخصیتی منش وخصوصیات رفتاری هر فرد به تصویری که خود در ذهن دارد یعنی به خودپنداره وی بستگی دارد در پژوهشهای جدید روانشناسی (خود پنداره)از جمله موضوعاتی است که توجه زیادی را به خود معطوف ساخته است وبه عنوان یک موضوع مهم در روانشناسی مطرح است. ( کاظمی وهمکاران، ۱۳۸۸)خود پنداره یا تصور از خود به عنوان ادراکات کلی که هر فرد از خود دارد تعریف می شود یعنی یک تلقی عینی از مهارت ها خصوصیات وتوانایی هایی که یک تلقی عینی از مهارت ها خصوصیات و توانایی هایی که فرد از خود دارد .(باب ومک هال [۴۸]،۲۰۰۷) با ارائه تعریفی دقیق تر معتقدند خود پنداره به مجموعه ای از احساسات وبرداشتهای فرد از خویشتن اطلاق می شود که این خویشتن ادراک شدید به نوبه خود بر ادراک فرد از جهت وهم بر رفتار او تاثیر می گذارد بنابراین به طور کلی می توان گفت که منظور از خویشتن پنداری یا تصور از خدا مجموعه افکار واحساسات ونگرش هایی است که هر کس درباره خود پرورش می دهد (رحمت آبادی،۱۳۸۹).
از آنجایی که تصور هر فرد از خود وبه عبارت دیگر مفهوم خود از افراد از همان سالهای نخستین زندگی در ارتباط با والدین به ویژه مادر شکل می گیرد، می توان با اهمیت روابط دلبستگی در شکل گیری خود پنداره اشاره کرد (خانجانی ،۱۳۹۱). دلبستگی پیوندهای عاطفی نسبتا پایداری است که میان کودکان و میان یک و تعداد بیشتری از افراد ایجاد می شود در ایجاد وتعیین کیفیت این پیوند عاطفی سه مفهوم قابل دسترس بودن پا سخ دهنده بودن وتصویر مادرانه نقش یگانه ومنحصری ایفا می کنند (مظاهری ،۱۳۹۰).
در واقع دلبستگی یک پیوند عاطفی با فرد دیگری است در جهت دریافت حس امنیت که این حس امنیت در طول زندگی افراد باقی می ماند (هارمز ،۲۰۱۱).
روانشناسان بر این باورند که رابطه والد– فرزندی بیش از هر چیز دیگر مفهوم خود را تحت تاثیر قرار می دهد .(کلین )یکی از چهارچوبهای مهم ارزیابی مولفههای روابط والد فرزندی نظریه دلبستگی است نظریه دلبستگی که ریشه در کارهای بالبی[۴۹] (۱۹۶۹) دارد فرض می کند که تجارب ارتباطی اولیه به ویژه با مراقبان اولیه منجر به تشکیل مدلهای شناختی درونی از خود ودیگران در زمینه ارتباطی می شوند (رمضانی )در پژوهشهای متعددی اشاره شده است. به گفته دیکی[۵۰] وهمکاران (۲۰۰۸) کودکان تصورشان از والدین را به دیدگاه خودشان وتصور از خودشان را که شبیه والدینشان است شبیه سازی می کنند به باور آنها کیفیت رابطه والد – فرزند که در فرزندان درونی شده به عنوان یکی از مولفههای نظام موثر روانی است که تصور از خود را شکل می دهد وقتی بزرگسالان جوان والدین نشان را حامی قدرتمند و یا تنبیه کننده وسخت گیر تصور می کنند گویا تصور آنها از خودشان نیز به همین گونه است. اسچیرو[۵۱] (۲۰۰۷نقل از صادقی وهمکاران، ۱۳۸۸) اعتقاد دارد ابعاد خود به طور قوی از والدین اثر می گذارد وهر چه براین نیمرخ تاثیر گذار باشد بر حوزههای خود از قبیل خود واقعی ایده ال ونا مطلوب نیز تاثیر دارد. مطالعه صادقی وهمکاران (۱۳۸۸ )نیز نشان می دهد بین تصور از خود و تصور والدین ارتباطی معنی دار وجود دارد وسهم پیش بینی کننده متغیر تصور از والدین در پیش بینی تصور از خود با واریانس ۳۴درصد است .
با توجه به پژوهشهای فوق به نظر می رسد نظام دلبستگی از جمله عوامل پیش بینی کننده تصور از خود باشد.به هر حال علی رغم بررسیهای فراوان ذکر شده راجع به رابطه دلبستگی و تصور از خود نقش عوامل واسطه ای دخیل در این رابطه اغلب مورد غفلت قرار گرفته است (شالچی ،۱۳۹۰).
در همین چهارچوب کرک و پاتریک و شیور(۲۰۱۳)در بیشینه تحقیق خود توضیح دادند افرادی که شکلهای دلبستگی آنان به صورت عاشق و مراقب بودٰ . مایلند تصور از خودشان و در نهایت تصورشان از خدا به صورت عاشق و مراقب باشد. بدین ترتیب ادراک دوران کودکی از والدین پیش بینی کنند. تصور از خود و تصور از خداست (رضایی،۱۳۸۹) .
هال (۲۰۱۱ نقل از صادقی،۱۳۹۳) گزارش کردند که تحقیقات نشان داده است تصور از خدا بخشی از بازنمایی جهان درونی است و در طبیعت فرد ریشه دارد.
هال (۲۰۰۹،نقل از صادقی ۱۳۹۲) نیز اظهار داشت که تصور از خدا بخشی از طرح واره دینی افراد در مورد خداست که به عنوان یک پایه شناختی برای تصور افراد از خدا بکار می رود.
پژوهش ها هم چنین نشان داده اند که کیفیت تصویر ذهنی از خدا می تواند در چگونگی شکل گیری مفهوم خود و تصویر ذهنی از خود تآثیر بگذارد. (از جمله نبسون[۵۲] و اسپلیکا،۲۰۰۹ نقل از جوادی غباری،۲۰۱۰)اما در مطالعات مذکور صرفآ رابطه هم بستگی مرتبه صفر دو متغیر مذکور بررسی شده و از آنجایی که تصور از خدا ناشی از فرایند انطباق و دلبستگی به والد می باشد نقش تبینی فرایند انطباق مذهبی بر رشد تحولی تصور از خدا ناشی از مدلهای روانی از والد بر تصور از خود نادیده گرفته شده است.نکته حائز اهمیت منطق چگونگی رابطه بین دلبستگی به والد و تصور از خداست.به عبارتی روابط دلبستگی و مدلهای روانی والد بر چگونگی تصورو ارتباط فرد با خود بسیار واضح و روشن است.
مطالعات کرک پاتریک (۲۰۰۸ نقل از صادقی و مظاهری ،۱۳۹۰ ) که بحث دلبستگی به حوزه دین وارد کرده بود دریچه دیگری بر این مسآله گشود .
کرک،پاتریک (۲۰۰۸ نقل از صادقی و همکاران ، ) (لری ،۲۰۰۷ و غباری،۱۳۸۸ ) معتقد است پناهگاه ایمنی که در شکل گیری دلبستگی نقش دارند دلبستگی نقش
دارند پایه و اساس شکل گیری تصور از خدا نیز می باشد .
کرک و پاتریک (۱۹۹۲ نقل از خوانین زاده و همکاران،۱۳۸۴)اعتقاد دارد کودک بر پایه تجارب اولیه دلبستگی روان بندهای شناختی– هیجانی مربوط به روابط فردی را گسترش می دهد که این تحول بعدها می تواند با یک تصویر دلبستگی فوق طبیعی همراه باشد این یافته مؤید فرضیه انطباقی کرک پاتریک است مبنی بر اینکه دیدگاه افراد از خدا همسان با ارتباط والد است که در مطالعه حاضر بین دلبستگی ادراک شده به والد و تصور از خدا در جهت تبین فرایند انطباقی کرک و پاتریک بررسی می شود.اگرچه در این راستا مطالعات متعددی (دیکی[۵۳] و همکاران ،۲۰۰۷ نقل از صادقی و همکاران ،۱۳۸۸ ،فیض آبادی و خسروی ،۱۳۸۸ ،کرک پاتریک و همکاران ۲۰۰۸)در فرهنگهای مختلف انجام شده است و از مقیاسهای متفاوت (مقیاس دلبستگی بزرگسال،مقیاس غیرنرم شده تصور از خدا) استفاده شده است.
۲-۳- هویت
۲-۳-۱- واژه هویت
در فلسفه ،هویت به حقیقت جزئیه تعریف شده است یعنی هرگاه ماهیت باتشخیص لحاظ ومعتبر شود.:هویت به معنی وجود خارجی است و مواد تشخیص وبالعرض است (معین،۱۳۸۹).
بهزادفر در کتاب هویت می نویسد: در لغتنامه دهخدا نیز در بیان و اصل کلمه هویت،لفظ(هو) آورده شده است.هویت گاه بر وجود خارجی و گاه بر ماهیت با تشخیص اطلاق می شود که عبارت است از حقیقت جزئیه (بهزادفر به نقل از دهخدا) جرجانی در کتاب التعریفات هویت را روی عقلانی از حیث امتیازی از دیگران می داند، منظور از امتیاز در اینجا تفاوت و تعداد داشتن است و به معنی برتر بودن نیست (صالحی، ۱۳۸۹).
واژه هویت[۵۴] ریشه در زبان لاتین [۵۵]دنتیتاس دارد واز دم [۵۶]یعنی مشابه و یکسان مشتق شده که دارای دو معانی اصلی است، اولین معنی آن بیانگر مفهوم تشابه مطلق است،معنای دوم آن به معنی تمایز است که با مرور زمان سازگاری و تداوم را فرض میگیرد. به این ترتیب هویت به مفهوم شباهت از دو زاویه مختلف قابل بررسی است و به طور همزمان میان افرادو اشیاء دو نسبت محتمل بر قرار می سازد.شباهت و تفاوت (محرمی ،۱۳۸۳).
۲-۳-۲- هویت در نگاه دیگران
مقوله هویت برای پاسخگویی به پرسش چیستی و کیستی در همه علوم قدمتی هم پای تمدن بشر دارد مولوی می سرآید :
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم ، که چرا غافل از احوال دل خویشتنم.
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود، به کجا میروم آخر تنهایی وطنم
[جمعه 1399-09-21] [ 06:57:00 ب.ظ ]
|